رباعیات اهلی شیرازی
دردی که دوای او قضا را نرسد
دردی که دوای او قضا را نرسد جز این دل ریش مبتلا را نرسد ما بخش غمیم و غم همه قسمت ماست هرگز نرسد غمی…
در عشق تو دور از دل خرم ماییم
در عشق تو دور از دل خرم ماییم همصحبت درد و همدم غم ماییم گر وصل ترا بخلق عالم بخشند محروم ترین خلق عالم ماییم…
خوشباش که بنده گر نکویانه نکوست
خوشباش که بنده گر نکویانه نکوست محروم نمیشود کس از رحمت دوست گر خوانده شوی چاره همان بندگیست ور رانده شوی کجا روی کان به…
خواهی بگذری چابک و چست
خواهی بگذری چابک و چست میزان عمل بکف نگهدار درست میزان رسن باز نگهدار ویست میزان عمل نگاه دارنده تست اهلی شیرازی
جز محنت و غصه حاصل دنیا چیست
جز محنت و غصه حاصل دنیا چیست حال بدو نیک این جهان پیدا نیست کاش این دو سه روز هم نمیبود کسی کاین زندگی ارزنده…
تا کی غم دل عاشق بی بخت خورد
تا کی غم دل عاشق بی بخت خورد خواهد ز دلم سگ و صد لخت خورد من رحم بدل کردم و خون ریخت دلم در…
تا حال من حزین چه خواهد بودن
تا حال من حزین چه خواهد بودن و انجام ز کفر و دین چه خواهد بودن گه زهر غمم دهند و گه نوش طرب تا…
بیروی تو چند جان بحسرت بدهم
بیروی تو چند جان بحسرت بدهم باز آی و خلاص ازین مشقت بدهم یا از من خسته بار محنت بردار یا صبر بقدر بار محنت…
برخاست میان بسته دلم چابک و چست
برخاست میان بسته دلم چابک و چست میخواست که کار خود کند جمله درست چون کرد به بیوفایی عمر نگاه کنجی بنشست و از جهان…
با صاحب حسن دیده حس باشد
با صاحب حسن دیده حس باشد قطع نظرش ز اهل مجلس باشد تا از گل رخ بنفشه اش بر ندمد چشمش بزمین چو چشم نرگس…
ایمرغ چمن که کار عشقست ترا
ایمرغ چمن که کار عشقست ترا مقصود ز حسن یار عشق است ترا با هر گل این باغ هزارت عشقست عشق است ترا هزار عشق…
ای یوسف جان که من خریدار توام
ای یوسف جان که من خریدار توام سودا زده گرمی بازار توام از کوی خودم بخواری ایسرو مران گر خادم اگر گلم ز گلزار توام…
ای غایت هر هنر که در آدم هست
ای غایت هر هنر که در آدم هست مقصود منی ز هر چه در عالم هست من خسته دلم ز خدمت گر دورم از ضعف…
ای برهمن آن عارض چون لاله پرست
ای برهمن آن عارض چون لاله پرست رخسار بتان چارده ساله پرست گر چشم خدای بین نباشد باری خورشید پرست به که گوساله پرست اهلی…
اهلی ز جهانیان چو مجنون بگسل
اهلی ز جهانیان چو مجنون بگسل صحبت بحریفان دل آزار بهل با طرفه غرالان سیه چشم نشین کارایش عالمند و آسایش دل اهلی شیرازی
آنی که حسد مه از صفای تو برد
آنی که حسد مه از صفای تو برد گل پیرهن صبر برای تو درد چون ذره که جوشد بهوا داری مهر مرغ دل خلق در…
آنرا که خیال دلفروزی باشد
آنرا که خیال دلفروزی باشد باید که دل او چو شمع سوزی باشد کاین حسن و جمال و نوجوانی و صفا همچون گل تازه پنج…
آن چار کتاب حق که آمد ز نخست
آن چار کتاب حق که آمد ز نخست بیشک همه حجت الهی است درست قرآن که جوامع الکلم آمده است لب همه جمع کرد و…
آسوده در لطف حق از هر سوریست
آسوده در لطف حق از هر سوریست آنجا نبری گمان که بر کس زوریست بر درگه بی نیازی حی غنی موریست سلیمان و سلیمان موریست…
از جام کرم قسمت هر کس دوریست
از جام کرم قسمت هر کس دوریست وین درخور مشرب ار نباشد جوریست موسی صفت از معرف حق همه را طوریست ولیک طور هر کس…
آخر ز جهان غرقه بخون باید رفت
آخر ز جهان غرقه بخون باید رفت وز دایره سپهر دون باید رفت زان روی بپیریت شود پشت دوتا کز این در کوتاه برون باید…
یا رب مهل اندر گنه اندوختنم
یا رب مهل اندر گنه اندوختنم بنما ره علم و حکمت آموختنم از برق کرم چراغم افروخته کن هر چند چو شمع لایق سوختنم اهلی…
هرچند بود کلید هر کار زبان
هرچند بود کلید هر کار زبان مگشای بقول هرزه بسیار زبان ایخواجه تو شمعی و سخن باد هواست خواهی نرود سرت نگهدار زبان اهلی شیرازی
هر چیز که در علم تو معلوم بود
هر چیز که در علم تو معلوم بود موجود باشد اگر چه معدوم بود نخل دو جهان شکستن و ساختن در دست ارادت تو چون…
هر چند که تنگدستی ای شاخ بهار
هر چند که تنگدستی ای شاخ بهار بوی کرم از تو میدمد لیل و نهار خوشباش که تنگدستی غنچه گل بهتر ز فراغ دستی شاخ…
می را که خمار در کمین است چه سود
می را که خمار در کمین است چه سود خیرش بهزار شر قرین است چه سود گر سود تنست عقل و دین راست زیان سودی…
مستی که ندامت از شرابش باشد
مستی که ندامت از شرابش باشد ور ترس خدا دلی کبابش باشد بهتر ز کسی که مست باشد ز غرور در سجده حق سری به…
مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است
مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است لیلی بمثل قطره و مجنون سیلی است یونس بدرون ماهی اندر صورت ماهی بدرون یونس اندر معنی است…
گه بر در کعبه ایم گه بر در دیر
گه بر در کعبه ایم گه بر در دیر گه همدم خویشیم و گهی محرم غیر خیر و شر کار حالیا پیدا نیست باشد که…
گر منکر حشر و نشر و رستاخیزی
گر منکر حشر و نشر و رستاخیزی در نقش غلط ز عقل رنگ آمیزی هر شامگهت روز پسین است ز خواب هر صبح، قیامتی که…
گر در همه آفاق بگردی چو نسیم
گر در همه آفاق بگردی چو نسیم کار همه کس بسنجی از طبع سلیم دشوار تر از سؤال کاری نبود خواهی ز کریم خواه و…
گر با همه کس راست روی پیشه کنی
گر با همه کس راست روی پیشه کنی فردوس چو شیران خدا بیشه کنی هر نیک و بدی که با کسی خواهی کرد باید همه…
کج دست که در مال کسانش نظر است
کج دست که در مال کسانش نظر است دستش ببرند اگر چه با صد هنرست دستی که شد از کجی در این باغ دراز چون…
عمریست که میرود دل اندر ره دوست
عمریست که میرود دل اندر ره دوست ذره نبرد راه به منزلگه دوست اهلی بدل مست تو گر نیست امید نومید مباشی از دل آگه…
عاشق شوی آنزمان که تن خاک کنی
عاشق شوی آنزمان که تن خاک کنی نقش بت پرست از دورن پاک کنی عاشق نشوی بدانکه چون لاله مست داغب بنهی و جامه یی…
شیرین دهنا، شکر لبا، تازه خطا،
شیرین دهنا، شکر لبا، تازه خطا، با چین خط تو ذکر مشکست خطا ما را بجز از هجر و وصال تو بکس نی خوف عتابست…
سبز شکرین که نیشکر بنده اوست
سبز شکرین که نیشکر بنده اوست صد جان بفدای یک شکر خنده اوست در دور لبش آب حیات است نهان پیداست که آب خضر شرمنده…
زنهار که بد گفتن کس ورد مکن
زنهار که بد گفتن کس ورد مکن وین آتش شر قرین گوگرد مکن دانی که همیشه میجهد برق بلا پس خر من فتنه گرد خود…
دوش از غم عمر رفته در منزل خویش
دوش از غم عمر رفته در منزل خویش در فکر فرو شدم دمی با دل خویش از حاصل عمر در کفم هیچ نبود شرمنده شدم…
دردا که رسید پیری و داد نوید
دردا که رسید پیری و داد نوید کز صفحه عمر شسته شد خط امید بر آتش دلکش جوانی بنشست خاکستر ناامیدی از موی سپید اهلی…
در عشق اساس چاره کردن نبود
در عشق اساس چاره کردن نبود کس سیریش از نظاره کردن نبود در بحر غم تو دست و پا چند زنم چون چاره بجز کناره…
در باغ می از نیک و بد مردم مست
در باغ می از نیک و بد مردم مست چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست دانا که هلاک جاهلان دید در او کرد…
خضر ره ماست عقل در راهبری
خضر ره ماست عقل در راهبری غول ره تست نفس در شکل پری غولت بسراب خواند و خضر بآب هشدار کزین میانه بازی نخوری اهلی…
جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت
جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت تا ظلمی از او بر سر درویش نرفت هر کس که جفا کرد جفا دید جزا باعدل خدا…
تا کی ز خمار می سرافکنده شویم
تا کی ز خمار می سرافکنده شویم میریم بصد درد و دگر زنده شویم رسوای خلایقیم و از حق خجلیم تا کی ز خدا و…
تا چشم بود به جام جمشید ترا
تا چشم بود به جام جمشید ترا کی آب دهد چشمه خورشید را تا بر سر سدره پا به همت ننهی کی دست رسد به…
بی وجه مبخش و بی سبب نیز مزن
بی وجه مبخش و بی سبب نیز مزن درملک مثلا باغبان باش و چمن شاخی که گلی برآورد آبش ده خاری که خرابی کند از…
بر مهر علی خوش نفسان میجوشند
بر مهر علی خوش نفسان میجوشند بر غیر علی هیچکسان میجوشند انس مگس نحل به میر نحل است بر کون خران خرمگسان میجوشند اهلی شیرازی
با روی تو کآب زندگی از صافیست
با روی تو کآب زندگی از صافیست گر جلوه کند ماه ز نا انصافیست با شمع رخت چه حاجت خورشیدست کاین خانه تنگ را چراغی…
ایسرو قد لاله رخ غنچه دهن
ایسرو قد لاله رخ غنچه دهن یاقوت لب سنگدل سیم دقن کس را چه وجود با وجود تو بود قربان تو با دهر که هست،…