رباعیات – امیر معزی نیشابوری
سقای ملک گرفت چنگ اندر چنگ
سقای ملک گرفت چنگ اندر چنگ ساقی بنهاد بادهٔ مرجان رنگ هنگام صبوح ای ملک با فرهنگ از ساقی باده خواه و از سقا چنگ
گر بخت بلند خواهی و عمر دراز
گر بخت بلند خواهی و عمر دراز از دولت برکیارقی سر بفراز گر کالبد ملوک جان یابد باز از وی همه برکیارق آید آواز
مخلوق فراوان است الله یکی است
مخلوق فراوان است الله یکی است وانجا که حقیقت است درگاه یکی است هستند ستارگان بسی، ماه یکی است بسیار ملک هست، ملکشاه یکی است
هرکس که سزای افسر وگاه بود
هرکس که سزای افسر وگاه بود خدمتگر این خدمت درگاه بود در روی زمین اگر بسی شاه بود شاه همه سنجر ملکشاه بود
ای از همه خسروان چو افریدون فرد
ای از همه خسروان چو افریدون فرد وز دولت تو رسیده بر گردون گَرد ای گشته به دولت تو روزافزون مرد ایزد به تو این…
ای شاه به دولت از جهان بهر توراست
ای شاه به دولت از جهان بهر توراست بر جان و تن مخالفان قهر توراست سلطانی عصر و شاهی دهر توراست با این همه فتح…
ای کرده همه جهان ز ناپاکان پاک
ای کرده همه جهان ز ناپاکان پاک هرگز نبود تو را ز ناپاکان باک ای خسرو پاک پیکر ازگوهر خاک ایگوهر پاک احسن الله جزاک
بیدادی و فتنه در جهان آیین نیست
بیدادی و فتنه در جهان آیین نیست شادند جهانیان و کس غمگین نیست گل هست به باغ ملک اگر نسرین نیست رکنالدین هست اگر معزالدین…
جاوید شها عز و شرف باد تو را
جاوید شها عز و شرف باد تو را تیغ و قلم و جام به کف باد تو را از تاجوران هزار صف باد تو را…
خالق همه اقبال خلایق به تو داد
خالق همه اقبال خلایق به تو داد تا دهر بود بقای اقبال تو باد تو باده به دست همچنین با دل شاد بدخواه تو جان…
در زلف تو آویخته دلبندی ها
در زلف تو آویخته دلبندی ها پیش خردت خیره خردمندی ها در دل دارم که بندگیهات کنم تا خود چه کنی تو از خداوندی ها
سلطان جهان برکیارق باید
سلطان جهان برکیارق باید کز دولت او جهان همی آراید بس برناید تا هنرش بِفْزاید بندد کمر و همه جهان بگشاید
گر خصم نخواست از حسد کار توراست
گر خصم نخواست از حسد کار توراست ایزد ملکا هر آنچه او خواست نخواست امروز که راست این سعادت که تو راست اقبال فزون گشته…
نشناخت ملک سعادت اختر خویش
نشناخت ملک سعادت اختر خویش در منقبت وزیر خدمتگر خویش بگماشت بلای تاج برکشور خویش تا در سر تاجکرد آخر سر خویش
هستند به بزمت ای شه شیر شکار
هستند به بزمت ای شه شیر شکار مرغان شبه تن و عقیقین منقار از بهر نشاط تو به روزی صد بار آیند همی چو مطربان…
ای باخته عشق در جهان با دگری
ای باخته عشق در جهان با دگری نوشیده سبک می گران با دگری در مذهب دوستی روا نیست چنین من بی تو به غم تو…
ای شاه تورا ماه نگین خواهد بود
ای شاه تورا ماه نگین خواهد بود زیرِ قدمت ملک زمین خواهد بود ملک تو ز روم تا به چین خواهد بود ما فال زدیم…
ای گوی زَنَخ سخن ز کویت گویم
ای گوی زَنَخ سخن ز کویت گویم وی موی میان ز عشق مویت مویم گر آب شوم گذر به جویت جویم ور سر و شوم…
بیقدرکند رخ تو لالستان را
بیقدرکند رخ تو لالستان را تشویر دهد لب تو خوزستان را انکس که تورا قبلهٔ ترکستان دید از بهر تو کرد قبله ترکستان را
چشم من و چشم آن بت تنگ دهان
چشم من و چشم آن بت تنگ دهان در بیع و شری شدند و در سود و زیان کردند یکی بیع زما هر دو نهان…
خستی دل من به غمزه ای بدر منیر
خستی دل من به غمزه ای بدر منیر چونانکه ملک سینهٔ من خست به تیر در سینه و دلکنون دو پیکان دارم از سینه و…
در عشق تو ای صنم مرا رای نماند
در عشق تو ای صنم مرا رای نماند وان طبع لطیف حکمت آرای نماند بر جای همی بود دلم بیغم تو تا جای غم تو…
سلطان علم عدل به هر عالم زد
سلطان علم عدل به هر عالم زد درکشور روم عالمی بر هم زد هر دم ز قیاس عیسی مریم زد نگذاشت که نیز هیچ کافر…
گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین
گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین برکشور روم و چین گشایند کمین فغفور از آن بترسد و قیصر از این این والی روم…