سقای ملک گرفت چنگ اندر چنگ

سقای ملک گرفت چنگ اندر چنگ ساقی بنهاد بادهٔ مرجان رنگ هنگام صبوح ای ملک با فرهنگ از ساقی باده خواه و از سقا چنگ

ادامه مطلب

گر بخت بلند خواهی و عمر دراز

گر بخت بلند خواهی و عمر دراز از دولت برکیارقی سر بفراز گر کالبد ملوک جان یابد باز از وی همه برکیارق آید آواز

ادامه مطلب

مخلوق فراوان است الله یکی است

مخلوق فراوان است الله یکی است وانجا که حقیقت است درگاه یکی است هستند ستارگان بسی‌، ماه یکی است بسیار ملک هست‌، ملکشاه یکی است

ادامه مطلب

هرکس که سزای افسر وگاه بود

هرکس که سزای افسر وگاه بود خدمتگر این خدمت درگاه بود در روی زمین اگر بسی شاه بود شاه همه سنجر ملکشاه بود

ادامه مطلب

ای از همه خسروان چو افریدون فرد

ای از همه خسروان چو افریدون فرد وز دولت تو رسیده بر گردون گَرد ای ‌گشته به دولت تو روزافزون مرد ایزد به تو این…

ادامه مطلب

ای شاه به دولت از جهان بهر توراست

ای شاه به دولت از جهان بهر توراست بر جان و تن مخالفان قهر توراست سلطانی عصر و شاهی دهر توراست با این همه فتح…

ادامه مطلب

ای کرده همه جهان ز ناپاکان پاک

ای کرده همه جهان ز ناپاکان پاک هرگز نبود تو را ز ناپاکان باک ای خسرو پاک پیکر ازگوهر خاک ای‌گوهر پاک احسن الله جزاک‌

ادامه مطلب

بیدادی و فتنه در جهان آیین نیست

بیدادی و فتنه در جهان آیین نیست شادند جهانیان و کس غمگین نیست گل هست به باغ ملک اگر نسرین نیست رکن‌الدین هست اگر معزالدین…

ادامه مطلب

جاوید شها عز و شرف باد تو را

جاوید شها عز و شرف باد تو را تیغ و قلم و جام به‌ کف باد تو را از تاجوران هزار صف باد تو را…

ادامه مطلب

خالق همه اقبال خلایق به تو داد

خالق همه اقبال خلایق به تو داد تا دهر بود بقای اقبال تو باد تو باده به‌ دست همچنین با دل شاد بدخواه تو جان…

ادامه مطلب

در زلف تو آویخته دلبندی ها

در زلف تو آویخته دلبندی ها پیش خردت خیره خردمندی ها در دل دارم که بندگیهات کنم تا خود چه کنی تو از خداوندی ها

ادامه مطلب

سلطان جهان برکیارق باید

سلطان جهان برکیارق باید کز دولت او جهان همی آراید بس برناید تا هنرش بِفْزاید بندد کمر و همه جهان بگشاید

ادامه مطلب

گر خصم نخواست از حسد کار توراست

گر خصم نخواست از حسد کار توراست ایزد ملکا هر آنچه او خواست نخواست امروز که راست این سعادت که تو راست اقبال فزون گشته…

ادامه مطلب

نشناخت ملک سعادت اختر خویش

نشناخت ملک سعادت اختر خویش در منقبت وزیر خدمتگر خویش بگماشت بلای تاج برکشور خویش تا در سر تاج‌کرد آخر سر خویش

ادامه مطلب

هستند به بزمت ای شه شیر شکار

هستند به بزمت ای شه شیر شکار مرغان شبه تن و عقیقین منقار از بهر نشاط تو به روزی صد بار آیند همی چو مطربان…

ادامه مطلب

ای باخته عشق در جهان با دگری

ای باخته عشق در جهان با دگری نوشیده سبک می‌ گران با دگری در مذهب دوستی روا نیست چنین من بی‌ تو به غم تو…

ادامه مطلب

ای شاه تورا ماه نگین خواهد بود

ای شاه تورا ماه نگین خواهد بود زیرِ قدمت ملک زمین خواهد بود ملک تو ز روم تا به چین خواهد بود ما فال زدیم…

ادامه مطلب

ای‌ گوی زَنَخ سخن ز کویت ‌گویم

ای‌ گوی زَنَخ سخن ز کویت ‌گویم وی موی میان ز عشق مویت مویم گر آب شوم‌ گذر به جویت جویم ور سر و شوم…

ادامه مطلب

بیقدرکند رخ تو لالستان را

بیقدرکند رخ تو لالستان را تشویر دهد لب تو خوزستان را ان‌کس که تورا قبلهٔ ترکستان دید از بهر تو کرد قبله‌ ترکستان را

ادامه مطلب

چشم من و چشم آن بت تنگ دهان

چشم من و چشم آن بت تنگ دهان در بیع و شری شدند و در سود و زیان کردند یکی بیع زما هر دو نهان…

ادامه مطلب

خستی دل من به غمزه ای بدر منیر

خستی دل من به غمزه ای بدر منیر چونانکه ملک سینهٔ من خست به تیر در سینه و دل‌کنون دو پیکان دارم از سینه و…

ادامه مطلب

در عشق تو ای صنم مرا رای نماند

در عشق تو ای صنم مرا رای نماند وان طبع لطیف حکمت آرای نماند بر جای همی بود دلم بی‌غم تو تا جای غم تو…

ادامه مطلب

سلطان علم عدل به هر عالم زد

سلطان علم عدل به هر عالم زد درکشور روم عالمی بر هم زد هر دم ز قیاس عیسی مریم زد نگذاشت که نیز هیچ کافر…

ادامه مطلب

گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین

گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین برکشور روم و چین گشایند کمین فغفور از آن بترسد و قیصر از این این والی روم…

ادامه مطلب