چون باز خیال تو پر و بال زند

چون باز خیال تو پر و بال زند در جان رهی عشق تو چنگال زند آن کس‌ که نه از وصال تو نال زند شاید…

ادامه مطلب

خصمی‌که بر او فسوس کرد اختر او

خصمی‌که بر او فسوس کرد اختر او او را عملی داد نه اندر خور او گر عهد تو بشکست دل اندر بر او سرّ دل…

ادامه مطلب

دست مَلِک ملوکِ عالم‌ْ سنجر

دست مَلِک ملوکِ عالم‌ْ سنجر بحری است‌ که در جهان چنان نیست دگر چون باد سخاکند بر آن بحرگذر موجش همه دُر باشد و آبش…

ادامه مطلب

شاها خردت هست به می خوردن یار

شاها خردت هست به می خوردن یار شاید که شب و روز همین داری کار می خوردن تو فلک چو بیند هر بار خواهد که…

ادامه مطلب

گرچه دل و سینه‌ کان گوهر دارم

گرچه دل و سینه‌ کان گوهر دارم رخساره زرنج هر دو چون زر دارم کان بستهٔ زلف ماه دلبر دارم وین خستهٔ تیر شاه سنجر…

ادامه مطلب

هر بزم که کردی همه بهروزی بود

هر بزم که کردی همه بهروزی بود کار تو نشاط و مجلس افروزی بود هر رزم که کردی همه پیروزی بود هرچ آن دگری خواست…

ادامه مطلب

از جور قد بلند و موی پستش

از جور قد بلند و موی پستش وز کافری نرگس ِ بی می‌ْ مستش گریان به کلیسیا شوم بنشینم ناقوس به یک دست و به…

ادامه مطلب

ای چرخ‌کمر مبند برکینه من

ای چرخ‌کمر مبند برکینه من بگزار حق خدمت دیرینهٔ من آسایش سینهٔ مرا درمان کن کاسایش سینه‌هاست در سینهٔ من

ادامه مطلب

ای شاه زمانه بخت پیروز تو راست

ای شاه زمانه بخت پیروز تو راست اندیشه و رای عالم‌افروز تو راست شمشیر ظفرساز عدوسوز تو را ست ز انطاکیه تا کاشغر امروز تو…

ادامه مطلب

ایزد که بنای دولتت عالی کرد

ایزد که بنای دولتت عالی کرد نگذاشت که خصم با تو محتالی کرد گر خصم نکرد دل ز کینت خالی اندیشهٔ تو جهان ازو خالی…

ادامه مطلب

تا دید زمانه در دلم غایت عشق

تا دید زمانه در دلم غایت عشق در پیش دلم همی کشد رایت عشق گر وحی زآسمان گسسته نشدی درشان دل من آمدی آیت عشق

ادامه مطلب

چون بر دل و سر نهم دو دست ای دلبر

چون بر دل و سر نهم دو دست ای دلبر می پیش من آوری‌ که بستان و بخور جانا زکف تو چون ستانم ساغر دستی…

ادامه مطلب

خصمی‌که ستم بود همه همت او

خصمی‌که ستم بود همه همت او کردند به‌ کُره عالمی خدمت او آمد به‌سر آن مرتبه و حشمت او مالک تن او برد و ملک…

ادامه مطلب

دستور و شهنشه از جهان رایت خوش

دستور و شهنشه از جهان رایت خوش بردند و مصیبتی نیامد زین بیش بس دل‌ که شدی ز مرگ شاهنشه ریش گر کشتن دستور نبودی…

ادامه مطلب

شاها همه آشوب ز بدخواه تو خاست

شاها همه آشوب ز بدخواه تو خاست دادار جز آن خواست که بدخواه تو خواست پیغمبری ملوک بی‌وحی تو راست کارت همه معجزات را ماند…

ادامه مطلب

گه سرو بلند حله بوشت خوانم

گه سرو بلند حله بوشت خوانم گه ماه تمام باده نوشت خوانم ارزان بخری و رایگان بفروشی ارزان خر و رایگان فروشت خوانم

ادامه مطلب

هر چند که بر زمانه فرمان من است

هر چند که بر زمانه فرمان من است فرمان تو بر تن و دل و جان من است سلطان منم و عشق تو سلطان من…

ادامه مطلب

از تیغ چو آب تو به رزم آتش زاد

از تیغ چو آب تو به رزم آتش زاد تا خصم ز باد حمله در خاک افتاد از بیم دلش پرآتش و سر بر باد…

ادامه مطلب

ای حیدر و جمشید به شمشیر و نگین

ای حیدر و جمشید به شمشیر و نگین دارندهٔ دولتی و دارندهٔ دین در ملک تو همچو آفتابی به یقین او هفت فلک دارد و…

ادامه مطلب

ای شاه زمین بر آسمان داری تخت

ای شاه زمین بر آسمان داری تخت سست است عدو تا تو کمان داری سخت حمله سبک آری وگران داری لخت پیری تو به تدبیر…

ادامه مطلب

این ابر که دُرّ شاهوار آوردست

این ابر که دُرّ شاهوار آوردست بر شادی جشن شهریار آورده ست آورده نثار مهرگانی هر کس او نیز چو دیگران نثار آورده است

ادامه مطلب

تا شاه گشاده دست بر تخت نشست

تا شاه گشاده دست بر تخت نشست دست همه بیدادگران سخت ببست دستور به دستوری شاه اندر دست از پای فتاده را همی گیرد دست

ادامه مطلب

چون چشم تو بر دلم شود تیر انداز

چون چشم تو بر دلم شود تیر انداز زلف تو شود پیش دلم جوشن ساز کوته نکنم دو دست از آن زلف دراز کاو تیر…

ادامه مطلب

خور گوید کاشکی که زرین تنمی

خور گوید کاشکی که زرین تنمی تا جام شراب شاه شیر اوژنمی مه‌ گوید کاشکی من از آهنمی تا نعل ستور شاه‌گیتی‌، منمی

ادامه مطلب

دلها همه در زلف تو آویخته باد

دلها همه در زلف تو آویخته باد جانها همه از طبع تو آمیخته باد هر شور که در جهان برانگیزد چرخ آن شور ز جعد…

ادامه مطلب

شاها همه تدبیر صواب است تو را

شاها همه تدبیر صواب است تو را وز بخت به فرخی جواب است تو را آتش تیغی و نفع آب است تورا از خاکی و…

ادامه مطلب

گیتی ملکا جز به تو آباد مباد

گیتی ملکا جز به تو آباد مباد در عادت تو جز هنر و داد مباد خصم تو ز بند محنت آزاد مباد هر کاو به…

ادامه مطلب

هر شب که رهی فال ز روی تو زند

هر شب که رهی فال ز روی تو زند مرغی شود و بال به سوی تو زند هر نعره که پاسبان کوی تو زند گویی‌که…

ادامه مطلب

از عمر شبی به‌ کام دل دوشم بود

از عمر شبی به‌ کام دل دوشم بود کاواز سرود و رود درگوشم بود بگذشته و بامداد فرموشم بود مهتاب نبود و مه در آغوشم…

ادامه مطلب

ای داده به تو خدای جاه پدرت

ای داده به تو خدای جاه پدرت خرم به تو میران و سپاه پدرت گر بی‌پدرت بماند گاه پدرت اندی که تویی به جایگاه پدرت

ادامه مطلب

ای شاه زمین فلک سریرتو سزد

ای شاه زمین فلک سریرتو سزد مریخ به جَدْی پرّ تیر تو سزد خورشید نگویم که دبیر تو سزد یک نقطه ز اتوقیع‌ا وزیر تو…

ادامه مطلب

ایزد ملکا سعادت جم به تو داد

ایزد ملکا سعادت جم به تو داد ملک همه شاهان مقدم به تو داد چون تاج و سریر و تیغ و خاتم به تو داد…

ادامه مطلب

تا شاه نشاط دجله کردست امشب

تا شاه نشاط دجله کردست امشب اندر دل بندگان فزودست طرب دریاست شه پاکدل پاک نسب دریا به ‌میان دجله در هست عجب

ادامه مطلب

چون شاه جهان کمان کشیدن گیرد

چون شاه جهان کمان کشیدن گیرد پیروزی از آسمان رسیدن گیرد هر تیر کز آن کمان پریدن گیرد صبحی دگر از ظفر دمیدن‌ گیرد

ادامه مطلب

خورشید بر آسمان نپیماید راه

خورشید بر آسمان نپیماید راه زان‌ گونه که بر زمین سپه راند شاه جز شاه ملکشاه به یک نیمهٔ ماه از دجله به جیحون که…

ادامه مطلب

دولت ‌که تو را داد به من زایل نیست

دولت ‌که تو را داد به من زایل نیست وین دل‌که مرا داد به تو غافل نیست از دولت و دل هر چه رود باطل…

ادامه مطلب

شاهی که به رزم کاویان داشت درفش

شاهی که به رزم کاویان داشت درفش گر زنده شود پیش تو بردارد کفش ای کرده دل خصم خلاف تو بنفش بشت است دل خصم…

ادامه مطلب

لبیک دهد بخت چو آواز دهی

لبیک دهد بخت چو آواز دهی تکبیرکند چو رزم را ساز دهی آن‌را که به‌دست خویش بگماز دهی اقبال گذشته را بدو باز دهی

ادامه مطلب

هر شاه که داشت دولت و بخت جوان

هر شاه که داشت دولت و بخت جوان هر دو یله کرد و خود برون شد زمیان ایزد چو تو را کرد شهنشاه جهان هر…

ادامه مطلب

یار از غم من خبر ندارد گویی

یار از غم من خبر ندارد گویی یا خواب به من‌ گذر ندارد گویی تاریکترست هر زمانی شب من یارب شب من سحر ندارد گویی

ادامه مطلب

ای تاخته از جهان جهانبانان را

ای تاخته از جهان جهانبانان را برهم زده ملک و خانهٔ خانان را ای وارث نامدار سلطانان را فخرست به تو جمله مسلمانان را

ادامه مطلب

ای شاه فلک یاد تو را نوش گرفت

ای شاه فلک یاد تو را نوش گرفت شمشیر تو را ظفر در آغوش‌ گرفت اقبال تو را غاشیه بر دوش گرفت اد‌بار مخالف تو…

ادامه مطلب

این مجلس شاه و گل‌فشان اندروی

این مجلس شاه و گل‌فشان اندروی خلدست و نعیم جاودان اندروی وین خانه و این آب روان اندر وی چرخ است و ره‌کاهشکان اندر وی

ادامه مطلب

تا عصمت ایزدت نکوخواه نکرد

تا عصمت ایزدت نکوخواه نکرد توقیع تو اِعتَصَمت بِالله نکرد هرگز ستمی بر دل تو راه نکرد ایزد به غلط تو را شهنشاه نکرد

ادامه مطلب

چون شاه سرای پرده بر هامون زد

چون شاه سرای پرده بر هامون زد از دجله و نیل خیمه تا جیحون زد چون بارهٔ تازی از میان بیرون زد کیمخت زمین ز…

ادامه مطلب

خورشید فلک سجده برد رأی تو را

خورشید فلک سجده برد رأی تو را ور سجده برد روی دلارای تورا من خود چه‌ کسم که جان کنم جای تو را جان در…

ادامه مطلب

رخشنده چو مهرست ضمیری که تو راست

رخشنده چو مهرست ضمیری که تو راست عالی چو سپهرست سریری که تو راست فرمانده خلق است مشیری که تو راست مخدوم جهان است وزیری…

ادامه مطلب

عشقت صنما به روی‌ زردم دارد

عشقت صنما به روی‌ زردم دارد وز کام و هوای خویش فردم دارد این خود صنما قاعدهٔ بخت من است با هر که وفا کنم…

ادامه مطلب

گر نور مه و روشنی شمع توراست

گر نور مه و روشنی شمع توراست پس سوزش وکاهش من از بهر چراست گر شمع تویی مرا چرا باید سوخت ور ماه تویی مرا…

ادامه مطلب

هر سال به‌کار ملک بیدار تری

هر سال به‌کار ملک بیدار تری چون‌ گوی زنی شها و چوگان بازی هر روز سخی تری و دیندارتری چوگان ز خمیده قد ایشان سازی

ادامه مطلب