رباعیات امام خمینی
یاد تو
ای یاد تو، مایه غم و شادی من سرو قد تو نهال آزادی من بردار حجاب از رخ و رو بگشای ای اصل همه خراب…
افسوس
افسوس که عمر در بطالت بگذشت با بارِ گنه، بدونِ طاعت بگذشت فردا که به صحنه مجازات روم گویند که هنگام ندامت بگذشت امام خمینی
پند
تا دوست بُوَد، تو را گزندی نَبُود تا اوست، غبارِ چون و چندی نَبُود بگذار هر آنچه هست و او را بگزین نیکوتر از این…
چه کنم؟
فرهادم و سوزِ عشق شیرین دارم امّید لقاء یار دیرین دارم طاقت ز کفم رفت و ندانم چکنم یادش همه شب در دل غمگین دارم…
راه دیوانگی
فرزانه شو و ز فرّ خود غافل شو از علم و هنر گریز کن، جاهل شو طی کن ره دیوانگی و بیخردی یا دوست بخواه…
طور
ای دوست، مرا خدمت پیری برسان فریاد رَسا، به دستگیری برسان طورست، هوس در این ره دور و دراز یاری کن و یارِ خوشضمیری برسان…
فنا
صوفی، به ره عشق، صفا باید کرد عهدی که نمودهای، وفا باید کرد تا خویشتنی، به وصل جانان نرسی خود را به ره دوست، فنا…
مجنون
یا رب، نظری ز پاکبازانم ده لطفی کن و ره بهدلنوازانم ده از مدرسه و خانقهم، باز رهان مجنون کن و خاطرِ پریشانم ده امام…
یاد
از دست فراقت، برِ کی داد برم؟ فریاد رس، از تو، به که فریاد برم؟ طوفان غمت رشته هستی بگسیخت یاد تو شود، یاد خود…
اسیر نفس
فاطی، اگر از طارم اعلا گذری از خاکْ گذشته، از ثریا گذری هیهات که تا اسیر دیو نفسی از راه دَنی سوی تَدَلّی گذری امام…
پناهی نرسید
ای پیر، مرا به خانقاهی برسان یاران همه رفتند، به راهی برسان طاقت شدم از دست و پناهی نرسید فریاد رَسا، پناهگاهی برسان امام خمینی
حجاب اکبر
فاطی که به علم فلسفه مینازد بر علم دگر به آشکارا تازد ترسم که در این حجاب اکبر، آخر غافل شود و هستی خود را…
رسوای تو
پروانه شمعِ رُخِ زیبای توام دلباخته قامت رعنای توام آشفتهام از فراقت، ای دلبر حُسن برگیر حجاب من که رسوای توام امام خمینی
طوفان
فاش است به نزد دوست، راز دلِ من آشفته دلیّ و رنج بیحاصل من طوفان فزایندهای اندر دل ماست یا رب! ز چه خاکی بسرشتی…
قبله
ابروی تو قبله نمازم باشد یاد تو گرهگشای رازم باشد از هر دو جهان، برفکنم روی نیاز گر گوشه چشمت به نیازم باشد امام خمینی
مدد نما
ای دوست، مدد نما که سیری بکنم طاعت به کناری زده، خیری بکنم فارغ ز تویی و منی و سرّ و علن یاری طلبم، روی…
یاران نظری
یاران، نظری که نیک اندیش شوم بیگانه ز قید هستیِ خویش شوم تکبیر زنان رو سوی محبوب کنم از خرقه برون آیم و درویش شوم…
اسیر
فخر است برای من، فقیرِ تو شدن از خویش گسستن و اسیرِ تو شدن طوفان زده بلای قهرت بودن یکتا هدفِ کمان و تیر تو…
پریشان
تا تکیهگهت عصایِ برهان باشد تا دیدگهت کتابِ عرفان باشد در هجر جمال دوست تا آخرِ عمر قلب تو دگرگون و پریشان باشد امام خمینی
حذر
فاطی، بهسوی دوست سفر باید کرد از خویشتنِ خویش گذر باید کرد هر معرفتی که بویِ هستیِ تو داد دیوی است به ره، از آن…
رهروان
برخیز که رهروان به راهند، همه پیوسته به سوی جایگاهند، همه آنجا که بجز دوست، ز کس یادی نیست افسرده دلان روی سیاهند، همه امام…
عیان
فارغ اگر از هر دو جهان گردیدی از دیده این و آن، نهان گردیدی طومار وجود را به هم پیچیدی یار از پس پردهها عیان…
کوی غم
ای دوست، به عشق تو دچاریم، همه در یاد رُخ تو داغداریم، همه گر دور کنی یا بپذیری ما را در کوی غم تو پایداریم،…
مجنون شو
ای مرغ چمن، از این قفس بیرون شو فردوس، تو را می طلبد، مفتون شو طاووسی و از دیار یار آمده ای یادآور روی دوست…
آن کیست؟
آن کیست که روی تو به هر کوی ندید؟ آوای تو در هر در و منزل نشنید؟ کو آنکه سخن ز هرکه گفت، از تو…
پرچم
این عید سعید، عید حزب اللّه است دشمن زشکست خویشتن، آگاه است چون پرچم جمهوری اسلامی ما جاوید به اسمِ اعظمِ اللّه است امام خمینی
خار راه
این فلسفه را که علم اعلا خوانی برتر ز علوم دیگرش میدانی خاری زره سالک عاشق نگرفت هر چند بهعرش اعظمش بنشانی امام خمینی
راه
فصلی بگشا که وصف رویت باشد آغازگر طُرّه مویت باشد طومار علوم و فلسفه درهم پیچ یارا، نظری که ره به سویت باشد امام خمینی
عشق
آن دل که به یاد تو نباشد، دل نیست قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست آن کس که ندارد به سر کوی تو،…
کوی دوست
گر بر سرِ کوی دوست، راهی دارم در سایه لطف او، پناهی دارم غم نیست که راه رفت و آمد باز است طاعت اگرم نیست،…
مستی
سرمست ز باده تو خواهم گشتن بیهوش فتاده تو خواهم گشتن از هوش گریزانم و از مستی، مست تا شاد ز داده تو خواهم گشتن…
ای عشق
ای دیده، نگر رُخش به هر بام و دری ای گوش، صداش بشنو از هر گذری ای عشق، بیاب یار را در همه جا ای…
پناه
فریادرس ناله درویش تویی آرامی بخش این دل ریش تویی طوفان فزاینده مرا غرق نمود یادآور راه کشتی خویش، تویی امام خمینی
خبر
ای دوست، به روی دوست بگشای دری صاحب نظرا، به مستمندان، نظری ما بیخبرانیم ز منزلگه عشق ای با خبر از بیخبر آور خبری امام…
رها باید شد
از هستیِ خویشتن، رها باید شد از دیو خودیّ خود، جدا باید شد آن کس که به شیطان درون سرگرم است کی راهی راه انبیا…
عقل و عشق
ای عشق، ببار بر سرم رحمت خویش ای عقل، مرا رها کن از زحمت خویش از عقل بریدم و به او پیوستم شاید کشدم به…
قرار
جز یاد تو در دلم قراری نَبُود ای دوست، بجز تو غمگساری نَبُود دیوانه شدم، ز عقل بیزار شدم خواهان تو را به عقل، کاری…
معرفت
فاطی، تو و حقِّ معرفت یعنی چه؟ دریافت ذات بیصفت یعنی چه؟ ناخوانده الف به یا نخواهی رَه یافت ناکرده سلوک موهبت، یعنی چه؟ امام…
ای پیر
ای پیر، بیا به حق من پیری کن حالم دِه و دیوانه زنجیری کن از دانش و عقل، یار را نتوان یافت از جهل در…
ثنای حق
ذرّات جهان، ثنای حق میگویند تسبیح کنان، لقای او میجویند ما کوردلان خامششان پنداریم با ذکر فصیح راه او می پویند امام خمینی
خودبین
گر نیست شوی، کوس اَنَاالحق نزنی با دعوی پوچ خود، معلق نزنی تا خود بینی تو، مشرکی بیش نهای بیخود بشوی که لاف مطلق نزنی…
سایه
ای فرّ هما، بر سر من سایه فکن فریاد رس و وجودم از پایه فکن طوقی که به گردنم فکنده است، هوس یارا، تو به…
عید
این عید سعید، عید اسعد باشد ملّت به پناه لطف احمد باشد بر پرچم جمهوری اسلامی ما تمثال مبارک محمّد(ص) باشد امام خمینی
قطره
من پشّهام، از لطف تو طاووس شوم یک قطرهام، ازیم تو قاموس شوم گر لطف کنی، پربگشایم چو ملک آماده پابوس شه طوس شوم امام…
مفتون
دیوانه شو، این عقال از پا واکن طاووس، ز جلوه زاغ را رسوا کن حال دلِ عقل را ز دیوانه مپرس مفتون عقال و عقل…
ایمان
آن را که زمین و آسمانش جا نیست بر عرش برین و کرسیاش ماوا نیست اندر دل عاشقش بگنجد، ای دوست ایمان است این و…
جام
عاشق نشدی، اگر که نامی داری دیوانه نهای، اگر پیامی داری مستی نچشیدهای، اگر هوش توراست ما را بنواز تا که جامی داری امام خمینی
دام دل
افتاده به دام شمع، پروانه دل حاشا که رها کند غمش، خانه دل مطرود شود ز جرگه درویشان دیوانه وشی که نیست دیوانه دل امام…
راه معرفت
آن کس که ره معرفت اللّه پوید پیوسته زِ هر ذرّه، خدا میجوید تا هستیِ خویشتن فرامُش نکند خواهد که زِ شِرک، عطر وحدت بوید…
عارف
آن کس که به زعم خویش، عارف باشد غوّاص به دریای معارف باشد روزی اگر از حجاب آزاد شود بیند که به لاک خویش واقف…