حقیقت سپید عشق

حقیقت سپید عشق به غصه‌های شب که فکر می‌کنم به یادِ گیسوان خویش می‌شوم که بوی غربت و شکست می‌رسید ز نردبانِ بی‌قرارِ نسل‌شان کنون…

ادامه مطلب

کشتی چشمم را چرا بربادها بردند؟

کشتی چشمم را چرا بربادها بردند؟ آن‌سویِ آن‌سوی زمانم بادها بردند غم بر سر غم بافتم‌ گیسوی شعرم را بازی گل بر مو زدن را…

ادامه مطلب

هیچ یادی نمی‌کنی از من، آدمی مثل راه می‌گذرد

هیچ یادی نمی‌کنی از من، آدمی مثل راه می‌گذرد آفتابت کجا درخشان است؟ روزگارم سیاه می‌گذرد میوه‌های دروغ می‌گیرند؛ شاخه‌ها سر به آسمان دارند فصل…

ادامه مطلب

من شهر خود را

من شهر خود را من شهر خود را روی آوار خیابان کرده ام گم تا خانه‌ام را زیر دیوار خیابان کرده ام گم هر سو…

ادامه مطلب

حماسه آفرین دره‌ها!

حماسه آفرین دره‌ها! طلسم‌ یأسی این‌جا حکم‌فرماست با دست‌های ایمانت بشکن این طلسم را درخت‌های پنجشیر متحیر ایستاده‌اند در نبودن تو بادها آهسته نفس می‌کشند…

ادامه مطلب

که من از آمدنم در جهان پشیمانم

که من از آمدنم در جهان پشیمانم و سال‌هاست از این آمدن هراسانم چه سال‌هاست که از آمدن گذشته ولی نمی‌شناسم آبادیی و ویرانم غریبه‌تر…

ادامه مطلب

و شهرِ بی‌آدم، مارهای زخمی داشت

و شهرِ بی‌آدم، مارهای زخمی داشت که خانه خانه‌ش دیوارهای زخمی داشت و شهرِ بی‌آدم دام بود از دیوار میان دیوارش سارهای زخمی داشت نه…

ادامه مطلب

کفش‌های چینی

کفش‌های چینی بزرگواران در خود ریشه می‌دوانند دروغ را آن قدر ریشه می‌دوانند دروغ را که شاخ در می‌آورند و شاخ‌های شان در بند شان…

ادامه مطلب

جنگ عجیبی هست در دنیای آن و این

جنگ عجیبی هست در دنیای آن و این از کوچه های شهر ما تا کوچه های چین جنگ عجیبی هست ما در خویش می میریم…

ادامه مطلب

کفش‌های چینی

کفش‌های چینی بزرگواران در خود ریشه می‌دوانند دروغ را آن قدر ریشه می‌دوانند دروغ را که شاخ در می‌آورند و شاخ‌های شان در بند شان…

ادامه مطلب

وطن، وطن، وطن، وطن چه نام سرخ عاشقانه‌یی‌ست

وطن، وطن، وطن، وطن چه نام سرخ عاشقانه‌یی‌ست ‎برای زیستن برای زیستن مرا بهانه‌یی‌ست ‎وطن، وطن اگرچه نام با گلوله‌ها عوض شده‌ست ‎به حلقه حلقهٔ…

ادامه مطلب