خالده فروغ
حقیقت سپید عشق
حقیقت سپید عشق به غصههای شب که فکر میکنم به یادِ گیسوان خویش میشوم که بوی غربت و شکست میرسید ز نردبانِ بیقرارِ نسلشان کنون…
کشتی چشمم را چرا بربادها بردند؟
کشتی چشمم را چرا بربادها بردند؟ آنسویِ آنسوی زمانم بادها بردند غم بر سر غم بافتم گیسوی شعرم را بازی گل بر مو زدن را…
هیچ یادی نمیکنی از من، آدمی مثل راه میگذرد
هیچ یادی نمیکنی از من، آدمی مثل راه میگذرد آفتابت کجا درخشان است؟ روزگارم سیاه میگذرد میوههای دروغ میگیرند؛ شاخهها سر به آسمان دارند فصل…
من شهر خود را
من شهر خود را من شهر خود را روی آوار خیابان کرده ام گم تا خانهام را زیر دیوار خیابان کرده ام گم هر سو…
حماسه آفرین درهها!
حماسه آفرین درهها! طلسم یأسی اینجا حکمفرماست با دستهای ایمانت بشکن این طلسم را درختهای پنجشیر متحیر ایستادهاند در نبودن تو بادها آهسته نفس میکشند…
که من از آمدنم در جهان پشیمانم
که من از آمدنم در جهان پشیمانم و سالهاست از این آمدن هراسانم چه سالهاست که از آمدن گذشته ولی نمیشناسم آبادیی و ویرانم غریبهتر…
و شهرِ بیآدم، مارهای زخمی داشت
و شهرِ بیآدم، مارهای زخمی داشت که خانه خانهش دیوارهای زخمی داشت و شهرِ بیآدم دام بود از دیوار میان دیوارش سارهای زخمی داشت نه…
کفشهای چینی
کفشهای چینی بزرگواران در خود ریشه میدوانند دروغ را آن قدر ریشه میدوانند دروغ را که شاخ در میآورند و شاخهای شان در بند شان…
جنگ عجیبی هست در دنیای آن و این
جنگ عجیبی هست در دنیای آن و این از کوچه های شهر ما تا کوچه های چین جنگ عجیبی هست ما در خویش می میریم…
کفشهای چینی
کفشهای چینی بزرگواران در خود ریشه میدوانند دروغ را آن قدر ریشه میدوانند دروغ را که شاخ در میآورند و شاخهای شان در بند شان…
وطن، وطن، وطن، وطن چه نام سرخ عاشقانهییست
وطن، وطن، وطن، وطن چه نام سرخ عاشقانهییست برای زیستن برای زیستن مرا بهانهییست وطن، وطن اگرچه نام با گلولهها عوض شدهست به حلقه حلقهٔ…