شانه‌ها مانده و سرهای فرو افتاده

شانه‌ها مانده و سرهای فرو افتاده دست‌ها مومی در هر پهلو افتاده میز تنهاست فقط با دهلیز است و سکوت تا صدا از رفِ زخمی…

ادامه مطلب

من از نخست همین سرزمین ویرانم

من از نخست همین سرزمین ویرانم من از نخست مِه‌آلودم و پریشانم فضای من چه قدَر بی‌پرنده و ماه است و بند بند نه زندانی‌ام…

ادامه مطلب

پرنده‌ام تو و پروازهای دور چه سود؟

پرنده‌ام تو و پروازهای دور چه سود؟ نشان گرفته فضا را نگاه‌های حسود تمام قسمتت از زندگی‌ست تنهایی تو آتشی و زبان ترا نداند دود…

ادامه مطلب

شهری عجیب از من

شهری عجیب از من ارچند نوبهار است روح بهار نی شهنامه‌آوری نی یک شهریار نی از پارسی چه گویم از پهلَوی مگر… آیینه را شکستند…

ادامه مطلب

من شهر خود را روی آوار خیابان کرده ام گم

من شهر خود را روی آوار خیابان کرده ام گم تا خانه‌ام را زیر دیوار خیابان کرده ام گم هر سو نگاهی می‌کنم یک دوست…

ادامه مطلب

تو آسمان پرآوازه و غبار منم

تو آسمان پرآوازه و غبار منم تو بی‌شماری و این نیست در شمار منم مرا، مرا، بکش از من که اندکی تو شوم تو شعرِ…

ادامه مطلب

شهر عجیبی هستم و در من صدای جنگ افتاده

شهر عجیبی هستم و در من صدای جنگ افتاده بین من و فردا شدن راهی به صد فرسنگ افتاده تلویزیون غرب را دیدی خبر بسیار…

ادامه مطلب

من نیستم، فریاد من از دیگری باشد

من نیستم، فریاد من از دیگری باشد پی‌گیر او باشید، در دور و بری باشد من نیستم، خورشید از پیراهنی دیگر هر صبح خوان روشنایی‌گستری…

ادامه مطلب

تمام عمر در پس‌کوچه‌های جست‌و‌جو ماندیم

تمام عمر در پس‌کوچه‌های جست‌و‌جو ماندیم همه رفتند، از بی‌طالعی در چارسو ماندیم به جای آب، آتش داد ما را زنده‌گی از بس درخت پشت…

ادامه مطلب

شبی‌که مادرکلانم را مرگ با خود برد

شبی‌که مادرکلانم را مرگ با خود برد در خواب اساطیری‌ام باد شگفتی وزید و خانه‌یی‌ را که دروازه‌اش عشق بود گم کردم درخت زنده‌گی بر…

ادامه مطلب

نگاه من که در آیینه‌ها عجیب‌تر است

نگاه من که در آیینه‌ها عجیب‌تر است تویی تو آن‌که به من از خودم قریب‌تر است و فصل فصل، خیابان تویی و می‌دانی دلم بدون…

ادامه مطلب