حامد ابراهیم پور
از روزهای رد شده حرفی نزن ، ولی
از روزهای رد شده حرفی نزن ، ولی بوی تو را گرفته سکون بدن ، ولی نفرت از این دو حرف مرا داغ می…
ده بار دیگر خواندن مکبث
ده بار دیگر خواندن مکبث صدبار دیگر خواندن کوری از آخر میدان آزادی تا اول میدان جمهوری . ما زندگی کردیم و ترسیدیم در روزهای…
در خواب بود…مثل سری که بدن نداشت
در خواب بود…مثل سری که بدن نداشت مثل زنی که جرات ِعاشق شدن نداشت در شرم…مثل تازه درختی که ناگهان یک صبح ِبرگریز، لباسی به…
انم ! اجازه هست كه درقصه اي جديد
انم ! اجازه هست كه درقصه اي جديد تصميمتان عوض شود و عاشقم شويد ؟ ! آخر تو هيچ وقت قديمي نمي شوي مانند آرزوي…
کنار هم غزل خوردیم و با خودکار رقصیدیم
کنار هم غزل خوردیم و با خودکار رقصیدیم هوا رفتیم و مثل ابر در شلوار رقصیدیم هوابد بود…روی چشم هامان دود پاشیدند هوا تاریک شد،…
شب اول هجوم نازی ها
شب اول هجوم نازی ها طرف کوره های انسانی وسط خون و بمب می رقصند چند تا دختر لهستانی شب دوم :کلاه و بارانی چند…
مرا ببخش عزیزم اگر که بد بودم
مرا ببخش عزیزم اگر که بد بودم در آسمان کس دیگری رصد بودم تو – سیندرلا خوشبخت می شود – بودی کلاغ قصه به مقصد نمی رسد بودم…
وسط خون و گریه می افتی
وسط خون و گریه می افتی پدرت ایستاده پشت در است آل زیر لحاف می خندد قابله داد می زند: پسر است! . شیر پر!…
گريه کرديم… دو تا شعلهٔ خاموششده
گريه کرديم… دو تا شعلهٔ خاموششده گريه کرديم… دو آهنگ فراموششده پر کشيدیم، بدون پرِ زخمی با هم عشقبازیِ دوتا کفتر زخمی با هم مرگ…