دست از جهان بشوی که اطفال حادثات

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات افشانده‌اند میوهٔ این شاخ پست را

ادامه مطلب

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم که نتوانم به کام هر دو عالم داد تسکینش

ادامه مطلب

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد

ادامه مطلب

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای شبنم هنوز بر رخ گل آب می‌زند!

ادامه مطلب

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت اندوه روزی از دل ما کم نمی‌شود

ادامه مطلب

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است من به یک دل، عاشق صد آتشین رخساره‌ام

ادامه مطلب

راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد

راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد ایمن شدم ز شیطان، تا توبه را شکستم

ادامه مطلب

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق سرو اگر کارند این‌جا بید مجنون می‌دمد

ادامه مطلب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟

ادامه مطلب

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را

ادامه مطلب

ز دست راست ندانستمی اگر چپ را

ز دست راست ندانستمی اگر چپ را چه گنجها به یمین و یسار داشتمی

ادامه مطلب

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو که از برای درودن نکشته‌اند مرا

ادامه مطلب

زندان به روزگار شود دلنشین و ما

زندان به روزگار شود دلنشین و ما هر روز می‌شویم ز دنیا رمیده‌تر

ادامه مطلب

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن

ادامه مطلب

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر از برای دل ما قحط پریشانی نیست !

ادامه مطلب

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است بی سرانجامی من خانه نگهدار من است

ادامه مطلب

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار هر که دیوانه نگشته است به زنجیر کند!

ادامه مطلب

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی که در فصل خزان، برگ از هوا گیرد جدایی را

ادامه مطلب

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست بی تکلف، حیلهٔ پرویز نامردانه بود

ادامه مطلب

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند شکنجه‌ای است فقیران بی‌بضاعت را

ادامه مطلب

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟

ادامه مطلب

عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب

عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب سیل در هر جا که پا افشرد، من ویران شدم

ادامه مطلب

عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن

عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن این آب را به لالهٔ سیراب صرف کن

ادامه مطلب

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است خواب ایام بهارم به خزان افتاده است

ادامه مطلب

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش در ریاض آفرینش یک دل آسوده نیست

ادامه مطلب

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است این کمان، پشت سر تیر فراوان دیده است

ادامه مطلب

کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت

کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار

ادامه مطلب

کس زبان چشم خوبان را نمی‌داند چو ما

کس زبان چشم خوبان را نمی‌داند چو ما روزگاری این غزالان را شبانی کرده‌ایم !

ادامه مطلب

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب ابر سفید اینهمه باران نداشته است

ادامه مطلب

گر به بیداری غرور حسن مانع می‌شود

گر به بیداری غرور حسن مانع می‌شود می‌توان دلهای شب آمد به خواب عاشقان

ادامه مطلب

گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را

گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را همه روی زمین یک لب خندان می‌بود

ادامه مطلب

گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را

گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را

ادامه مطلب

گوشه‌ای کو، که دل از فکر سفر جمع کنم

گوشه‌ای کو، که دل از فکر سفر جمع کنم پا به دامان صدف همچو گهر جمع کنم

ادامه مطلب

ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم

ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم نعمت آن باشد که چشمی نیست در دنبال او

ادامه مطلب

مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی

مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی که هر ظرفی به رنگ خود برآرد آب روشن را

ادامه مطلب

مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود

مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده‌ام

ادامه مطلب

مشرق خمیازه می‌سازد دهن را حرف پوچ

مشرق خمیازه می‌سازد دهن را حرف پوچ مستی بی درد سر خواهی، لب پیمانه شو

ادامه مطلب

من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل

من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل بهار خنده‌رو را غنچه تصویر می‌گفتم

ادامه مطلب

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی دست آخر همه را باخته می‌باید رفت

ادامه مطلب

میان خوف و رجا حالتی است عارف را

میان خوف و رجا حالتی است عارف را که خنده در دهن و گریه درگلو دارد

ادامه مطلب

می‌شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا

می‌شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا برگ‌ها را می‌کند فصل خزان از هم جدا

ادامه مطلب

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند ورنه پیداست چه از مشت پری برخیزد

ادامه مطلب

نرمی ره شد چون مخمل تار و پود خواب من

نرمی ره شد چون مخمل تار و پود خواب من جای گل، ای کاش آتش زیر پا می‌داشتم

ادامه مطلب

نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است

نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است از دل خاک، که آرام در آن‌جا هم نیست

ادامه مطلب

نمی‌دهی قدح بی شمار اگر ساقی

نمی‌دهی قدح بی شمار اگر ساقی شمار قطرهٔ باران کن و پیاله بده!

ادامه مطلب

نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن

نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن برگریزان مکافات است دندان ریختن!

ادامه مطلب

نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب

نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیده‌اند

ادامه مطلب

هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی

هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی زیر علم بادهٔ روشن بگریزید

ادامه مطلب

هر که داند که خبرها همه در بیخبری است

هر که داند که خبرها همه در بیخبری است هرگز از گوشهٔ میخانه نیاید بیرون

ادامه مطلب

همان از طاعت من بوی کیفیت نمی‌آید

همان از طاعت من بوی کیفیت نمی‌آید اگر سجادهٔ خود در می گلفام می‌شویم

ادامه مطلب