جان به این غمکده آمد که سبک برگردد

جان به این غمکده آمد که سبک برگردد از گرانخوابی منزل سفر از یادش رفت

ادامه مطلب

جمع سازد برگ عیش از بهر تاراج خزان

جمع سازد برگ عیش از بهر تاراج خزان در بهار آن کس که می‌بندد در بستان خویش

ادامه مطلب

چگونه پیش رخ نازک تو آه کنم؟

چگونه پیش رخ نازک تو آه کنم؟ دلم نمی‌دهد این صفحه را سیاه کنم

ادامه مطلب

چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم

چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم چه می‌شد گر بهار عمر ما هم باز می‌آمد؟

ادامه مطلب

چه قدر راه به تقلید توان پیمودن؟

چه قدر راه به تقلید توان پیمودن؟ رشته کوتاه بود مرغ نوآموخته را

ادامه مطلب

چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن

چو نقش پا گزیدم خاکساری تا شوم ایمن ندانستم ز همواری فزون پامال می‌گردم

ادامه مطلب

چون صبح، خنده با جگر چاک می‌زنیم

چون صبح، خنده با جگر چاک می‌زنیم در موج خیز خون، نفس پاک می‌زنیم

ادامه مطلب

چون ماه درین دایره هر چند تمامم

چون ماه درین دایره هر چند تمامم از پهلوی خویش است مدارم چه توان کرد

ادامه مطلب

حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست

حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست صاحب منزل ازو، منزل ازو، اسباب ازو

ادامه مطلب

خاطرت از شکوهٔ ما کی پریشان می‌شود؟

خاطرت از شکوهٔ ما کی پریشان می‌شود؟ زلف پر کرده است از حرف پریشان، گوش تو

ادامه مطلب

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد که همچو خضر گرفتار عمر جاویدست

ادامه مطلب

خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد

خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد تا که رادر کوهسار عشق آمد پا به سنگ؟

ادامه مطلب

دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق

دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق ویرانه فیض می‌برد از ماه بیشتر

ادامه مطلب

دایم به روی دست دعا جلوه می‌کنی

دایم به روی دست دعا جلوه می‌کنی هرگز ندیده است کسی نقش پای تو

ادامه مطلب

در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست

در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست آیینه صاف چون شد، آیینه ساز پیداست

ادامه مطلب

در سپند من سودازده آتش مزنید

در سپند من سودازده آتش مزنید که پریشان شود از نالهٔ من انجمنی

ادامه مطلب

در گردش آورید می لعل‌فام را

در گردش آورید می لعل‌فام را زین بیش خشک لب مپسندید جام را

ادامه مطلب

درین بساط، بجز شربت شهادت نیست

درین بساط، بجز شربت شهادت نیست میی که تلخی مرگ از گلو تواند شست

ادامه مطلب

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات افشانده‌اند میوهٔ این شاخ پست را

ادامه مطلب

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم که نتوانم به کام هر دو عالم داد تسکینش

ادامه مطلب

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد

ادامه مطلب

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای شبنم هنوز بر رخ گل آب می‌زند!

ادامه مطلب

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت اندوه روزی از دل ما کم نمی‌شود

ادامه مطلب

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است من به یک دل، عاشق صد آتشین رخساره‌ام

ادامه مطلب

راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد

راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد ایمن شدم ز شیطان، تا توبه را شکستم

ادامه مطلب

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق سرو اگر کارند این‌جا بید مجنون می‌دمد

ادامه مطلب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟

ادامه مطلب

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را

ادامه مطلب

ز دست راست ندانستمی اگر چپ را

ز دست راست ندانستمی اگر چپ را چه گنجها به یمین و یسار داشتمی

ادامه مطلب

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو که از برای درودن نکشته‌اند مرا

ادامه مطلب

زندان به روزگار شود دلنشین و ما

زندان به روزگار شود دلنشین و ما هر روز می‌شویم ز دنیا رمیده‌تر

ادامه مطلب

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن

ادامه مطلب

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر از برای دل ما قحط پریشانی نیست !

ادامه مطلب

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است بی سرانجامی من خانه نگهدار من است

ادامه مطلب

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار هر که دیوانه نگشته است به زنجیر کند!

ادامه مطلب

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی که در فصل خزان، برگ از هوا گیرد جدایی را

ادامه مطلب

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست بی تکلف، حیلهٔ پرویز نامردانه بود

ادامه مطلب

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند شکنجه‌ای است فقیران بی‌بضاعت را

ادامه مطلب

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟

ادامه مطلب

عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب

عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب سیل در هر جا که پا افشرد، من ویران شدم

ادامه مطلب

عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن

عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن این آب را به لالهٔ سیراب صرف کن

ادامه مطلب

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است خواب ایام بهارم به خزان افتاده است

ادامه مطلب

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش در ریاض آفرینش یک دل آسوده نیست

ادامه مطلب

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است این کمان، پشت سر تیر فراوان دیده است

ادامه مطلب

کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت

کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار

ادامه مطلب

کس زبان چشم خوبان را نمی‌داند چو ما

کس زبان چشم خوبان را نمی‌داند چو ما روزگاری این غزالان را شبانی کرده‌ایم !

ادامه مطلب

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب ابر سفید اینهمه باران نداشته است

ادامه مطلب

گر به بیداری غرور حسن مانع می‌شود

گر به بیداری غرور حسن مانع می‌شود می‌توان دلهای شب آمد به خواب عاشقان

ادامه مطلب

گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را

گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را همه روی زمین یک لب خندان می‌بود

ادامه مطلب

گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را

گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را

ادامه مطلب