هر که از حلقهٔ ارباب ریا سالم جست

هر که از حلقهٔ ارباب ریا سالم جست هیچ جا تا در میخانه نگیرد آرام

ادامه مطلب

هزار حیف که در دودمان عشق نماند

هزار حیف که در دودمان عشق نماند کسی که خانهٔ زنجیر را بپا دارد!

ادامه مطلب

همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت

همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت آتشی بر جای ماند کاروان چون بگذرد

ادامه مطلب

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به درد ما، مگر

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به درد ما، مگر در سواد آفرینش، چشم بیماریم ما؟

ادامه مطلب

یک بار سر برآر ز جیب قبای ناز

یک بار سر برآر ز جیب قبای ناز دست مرا ببین به گریبان چه می‌کند

ادامه مطلب

از برگ سفر نیست تهی دامن یک گل

از برگ سفر نیست تهی دامن یک گل آسوده همین آب روان است در این باغ

ادامه مطلب

از چشم زخم تو به مبادا شکسته دل

از چشم زخم تو به مبادا شکسته دل عهدی که ما به شیشه و پیمانه بسته‌ایم

ادامه مطلب

از دست نوازش تپش دل نشود کم

از دست نوازش تپش دل نشود کم ساکن نشود زلزله از پای فشردن

ادامه مطلب

از شتاب عمر گفتم غفلت من کم شود

از شتاب عمر گفتم غفلت من کم شود زین صدای آب، سنگین‌تر شد آخر خواب من

ادامه مطلب

از قید فلک بر زده دامن بگریزید

از قید فلک بر زده دامن بگریزید چون برق، ازین سوخته خرمن بگریزید

ادامه مطلب

از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست

از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست دست گل چیدن ندارم، خار دیوارم ترا

ادامه مطلب

اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست

اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است

ادامه مطلب

امیدم به بی دست و پایی است، ورنه

امیدم به بی دست و پایی است، ورنه چه کار آید از دست و پایی که دارم؟

ادامه مطلب

آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم

آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم که به صد گریهٔ مستانه نیاید بیرون

ادامه مطلب

ای صبح مزن خندهٔ بیجا، شب وصل است

ای صبح مزن خندهٔ بیجا، شب وصل است گر روشنی چشم منی، پرده‌نشین باش

ادامه مطلب

ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ

ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ گنج خواهد خواست جای باج ازین ملک خراب

ادامه مطلب

با خون دل بساز که چرخ سیاه دل

با خون دل بساز که چرخ سیاه دل بی خون ،به لاله سوخته نانی نمی‌دهد

ادامه مطلب

بال و پر همند حریفان سست عهد

بال و پر همند حریفان سست عهد بو می‌رود به باد چو از گل پرید رنگ

ادامه مطلب

بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش

بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش خود را خلاص کردم، از پاسبانی خویش

ادامه مطلب

بر نمی‌خیزد به صرصر نقشم از دامان خاک

بر نمی‌خیزد به صرصر نقشم از دامان خاک وادی امکان ندارد همچو من افتاده‌ای

ادامه مطلب

بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار

بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا

ادامه مطلب

به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر

به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر مباد آب حیاتت دهد به جای شراب !

ادامه مطلب

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی که بلبل در قفس از بوی گل خشنود می‌گردد

ادامه مطلب

به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان

به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا

ادامه مطلب

به نسیمی ز هم اوراق دلم می‌ریزد

به نسیمی ز هم اوراق دلم می‌ریزد به تامل گذر از نخل خزان دیدهٔ من

ادامه مطلب

بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود

بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود در زمان سرو خوش رفتار او بر دل گذاشت!

ادامه مطلب

بیخودان، از جستجو در وصل فارغ نیستند

بیخودان، از جستجو در وصل فارغ نیستند قمری از حیرت همان کوکو زند در پای سرو

ادامه مطلب

پیاله‌ای که ترا وارهاند از هستی

پیاله‌ای که ترا وارهاند از هستی اگر به هر دو جهان می‌دهند، ارزان است

ادامه مطلب

تا به کی بر دل ز غیرت زخم پنهانی خورم

تا به کی بر دل ز غیرت زخم پنهانی خورم با تو یاران می خورند و من پشیمانی خورم

ادامه مطلب

تعمیر خانه‌ای که بود در گذار سیل

تعمیر خانه‌ای که بود در گذار سیل ای خانمان خراب، برای چه می‌کنی؟

ادامه مطلب

جام شراب، مرهم دلهای خسته است

جام شراب، مرهم دلهای خسته است خورشید، مومیایی ماه شکسته است

ادامه مطلب

جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر

جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر غیر از کنار، هیچ ز اهل جهان مگیر

ادامه مطلب

چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه

چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه کز سکندر، خضر می‌نوشد نهانی آب را

ادامه مطلب

چندان که در کتاب جهان می‌کنم نظر

چندان که در کتاب جهان می‌کنم نظر یک حرف بیش نیست که تکرار می‌شود

ادامه مطلب

چه ماتم است ندانم نهفته در دل خاک؟

چه ماتم است ندانم نهفته در دل خاک؟ که رخ به خون جگر شسته لاله می‌روید

ادامه مطلب

چو گل با روی خندان صرف کن گر خرده‌ای داری

چو گل با روی خندان صرف کن گر خرده‌ای داری که دل را تنگ سازد، در گره چون غنچه زر بستن

ادامه مطلب

چون زمین نرم از من گرد بر می‌آورند

چون زمین نرم از من گرد بر می‌آورند می‌کنم هر چند با مردم مدارا بیشتر

ادامه مطلب

چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند

چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند چرخ سنگین‌دل ز من هر دم کند یاری جدا

ادامه مطلب

حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور

حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور سر دارست بسامانتر ازین سر که مراست

ادامه مطلب

خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است

خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست

ادامه مطلب

خراب حالی ازین بیشتر نمی‌باشد

خراب حالی ازین بیشتر نمی‌باشد که جغد خانه جدا می‌کند ز خانهٔ من

ادامه مطلب

خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار

خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار اشک تلخ و قهقه مینا به هم پیوسته است

ادامه مطلب

خون می‌خورد کریم ز مهمان سیر چشم

خون می‌خورد کریم ز مهمان سیر چشم داغ است عشق از دل بی آرزوی من

ادامه مطلب

دامن صحرا نبرد از چهره‌ام گرد ملال

دامن صحرا نبرد از چهره‌ام گرد ملال می‌روم چون سیل، تا دریا به فریادم رسد

ادامه مطلب

در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن

در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن دلگیر از گرفتگی باغبان مباش

ادامه مطلب

در زهد من نهفته بود رغبت شراب

در زهد من نهفته بود رغبت شراب چون نغمه‌های تر که بود در رباب خشک

ادامه مطلب

در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟

در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟ بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟

ادامه مطلب

دربهاران، پوست بر تن، پردهٔ بیگانگی است

دربهاران، پوست بر تن، پردهٔ بیگانگی است یا بسوازن، یا به می ده جبه و دستار را

ادامه مطلب

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است که اگر بازستانند، دو چندان گردد!

ادامه مطلب

دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب

دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب که هوس در دل مرغان قفس بسیارست

ادامه مطلب