دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان

دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان شاهد عجزست هر دستی که بالا می‌شود

ادامه مطلب

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما به وطن هر که رسدیاد ز غربت نکند

ادامه مطلب

دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم

دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را

ادامه مطلب

یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است

یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است به چه امید به بازار رساند خود را؟

ادامه مطلب

دو چشم شوخ تو با یکدیگر نمی‌سازند

دو چشم شوخ تو با یکدیگر نمی‌سازند که در خرابی هم یکدلند میخواران

ادامه مطلب

دیوانهٔ ما را نخریدند به سنگی

دیوانهٔ ما را نخریدند به سنگی در کوچهٔ این سنگدلان چند توان بود؟

ادامه مطلب

رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب

رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب میزبان ماست هر کس می‌شود مهمان ما

ادامه مطلب

روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان

روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان بخت سیاه اهل هنر سبز می‌شود

ادامه مطلب

ز اخوان راضیم تا دیدم انصاف خریداران

ز اخوان راضیم تا دیدم انصاف خریداران گوارا کرد بر من چاه را، از قیمت افتادن

ادامه مطلب

ز خنده رویی گردون، فریب رحم مخور

ز خنده رویی گردون، فریب رحم مخور که رخنه‌های قفس، رخنه رهایی نیست

ادامه مطلب

ز سردمهری احباب، در ریاض جهان

ز سردمهری احباب، در ریاض جهان تمام برگ سفر چون گل خزان زده‌ام

ادامه مطلب

زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود

زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود لبریز کن سبوی خود از آب جوی صبح

ادامه مطلب

زنهار در دار فنا، انگور خود ضایع مکن

زنهار در دار فنا، انگور خود ضایع مکن گر باده نتوانی شدن، منصور وار آونگ شو

ادامه مطلب

سال‌ها گل در گریبان ریختی چون نوبهار

سال‌ها گل در گریبان ریختی چون نوبهار مدتی هم اشک می‌باید به دامان ریختن

ادامه مطلب

سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است

سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است

ادامه مطلب

سینه‌ها را خامشی گنجینهٔ گوهر کند

سینه‌ها را خامشی گنجینهٔ گوهر کند یاد دارم از صدف این نکتهٔ سربسته را

ادامه مطلب

شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم

شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم که دارد از مریدان این چنین پیری که من دارم؟

ادامه مطلب

شود جهان لب پرخنده‌ای، اگر مردم

شود جهان لب پرخنده‌ای، اگر مردم کنند دست یکی در گره گشایی هم

ادامه مطلب

صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید

صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید پردهٔ دیگر شد از غفلت برای خواب من

ادامه مطلب

طومار زندگی را، طی می‌کند به یک شب

طومار زندگی را، طی می‌کند به یک شب از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی

ادامه مطلب

عالم بیخبری بود بهشت آبادم

عالم بیخبری بود بهشت آبادم تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم

ادامه مطلب

عشق، اول ناتوانان را به منزل می‌برد

عشق، اول ناتوانان را به منزل می‌برد خار و خس را زودتر دریا به ساحل می‌برد

ادامه مطلب

عیدست مرگ، دست به هستی فشانده را

عیدست مرگ، دست به هستی فشانده را پروای باد نیست چراغ نشانده را

ادامه مطلب

غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش

غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش هر خط باطلی که کشیدم صلیب شد

ادامه مطلب

فروغ عاریت بانور ذاتی برنمی‌آید

فروغ عاریت بانور ذاتی برنمی‌آید که روز ابر باشداز شب مهتاب روشنتر

ادامه مطلب

قانع از قامت یارست به خمیازهٔ خشک

قانع از قامت یارست به خمیازهٔ خشک بخت آغوش من و طالع محراب یکی است

ادامه مطلب

کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم

کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم تا چو نی در خاک می‌بستم میان خویش را

ادامه مطلب

کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم

کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را

ادامه مطلب

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا ظاهر کند به عالمیان پستی مرا

ادامه مطلب

گر بداند که چه شورست درین عالم خاک

گر بداند که چه شورست درین عالم خاک کشتی از بحر خطرناک نیاید بیرون

ادامه مطلب

گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال

گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال از جویبار ساقی کوثر گذشته است

ادامه مطلب

گفتم از گردون گشاید کار من، شد بسته‌تر

گفتم از گردون گشاید کار من، شد بسته‌تر آن که روشنگر تصور کردمش، زنگار بود

ادامه مطلب

لاله دارد خبر از برق سبکسیر بهار

لاله دارد خبر از برق سبکسیر بهار که نفس سوخته از خاک بدر می‌آید

ادامه مطلب

ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم

ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم ما را ز شیر صبح وطن باز کرده‌اند

ادامه مطلب

مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان

مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن دربان به یک دیدن، ز صد نادیدنی آزاد گردیدم

ادامه مطلب

مرگ بی‌منت، گواراتر ز آب زندگی است

مرگ بی‌منت، گواراتر ز آب زندگی است زینهار از آب حیوان عمر جاویدان مخواه

ادامه مطلب

معیار دوستان دغل، روز حاجت است

معیار دوستان دغل، روز حاجت است قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب

ادامه مطلب

من آن شکسته پر و بال طایرم چون چشم

من آن شکسته پر و بال طایرم چون چشم کز آشیانه پریدن ز من نمی‌آید

ادامه مطلب

منم آن غنچه غافل که ز بی‌حوصلگی

منم آن غنچه غافل که ز بی‌حوصلگی سر خود در سر یک خنده بیجا کردم

ادامه مطلب

می‌خوردن مدام مرا بی‌دماغ کرد

می‌خوردن مدام مرا بی‌دماغ کرد عادت به هر دوا که کنی بی‌اثر شود

ادامه مطلب

می‌شوم گل، در گریبان خار می‌افتد مرا

می‌شوم گل، در گریبان خار می‌افتد مرا غنچه می‌گردم، گره در کار می‌افتد مرا

ادامه مطلب

نتوان به آه لشکر غم را شکست داد

نتوان به آه لشکر غم را شکست داد این ابر از نسیم پریشان نمی‌شود

ادامه مطلب

نسبت به شغل بیهدهٔ ما عبادت است

نسبت به شغل بیهدهٔ ما عبادت است از عمر آنچه صرف خور و خواب می‌شود

ادامه مطلب

نکرده بود تماشا هنوز قامت راست

نکرده بود تماشا هنوز قامت راست که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا

ادامه مطلب

نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می‌برد ما را

نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می‌برد ما را به گلشن لذت ترک تماشا می‌برد ما را

ادامه مطلب

نومید نیم از کرم پیر خرابات

نومید نیم از کرم پیر خرابات در بحر شکسته‌ست سبو همچو حبابم

ادامه مطلب

نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات

نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات ما به آب تلخ، صلح از آب حیوان کرده‌ایم

ادامه مطلب

هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید

هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید کاری که به همت رود از پیش، خبر کن

ادامه مطلب

هر که مست است درین میکده هشیارترست

هر که مست است درین میکده هشیارترست هر که از بیخبران است خبردارترست

ادامه مطلب

هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را

هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است

ادامه مطلب