ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم

ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم وای بر خضر که زندانی عمر ابدست

ادامه مطلب

محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست

محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست بشکند دستی که دست مردم افتاده بست

ادامه مطلب

مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر

مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر خوشا منصور کز دار فنا سر منزلی دارد

ادامه مطلب

مست خیال را به وصال احتیاج نیست

مست خیال را به وصال احتیاج نیست بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد

ادامه مطلب

مکن ای شمع با من سرکشی، کز پاکدامانی

مکن ای شمع با من سرکشی، کز پاکدامانی به یک خمیازه خشک از تو قانع همچو محرابم

ادامه مطلب

من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم

من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب

ادامه مطلب

مه نو می‌نماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی

مه نو می‌نماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی چو گردون بر سر چنگ آر آن جام هلالی را

ادامه مطلب

می‌زنم بر کوچهٔ دیوانگی در این بهار

می‌زنم بر کوچهٔ دیوانگی در این بهار بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید

ادامه مطلب

ناتمامان، چون مه نو، یاد من خواهند کرد

ناتمامان، چون مه نو، یاد من خواهند کرد از نظر روزی که چون خورشید ناپیدا شوم

ادامه مطلب

نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش

نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش باد مراد داند، دمسردی خزان را

ادامه مطلب

نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است

نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا

ادامه مطلب

نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم

نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم درختی را که سرما سوخت، دودش بر نمی‌آید

ادامه مطلب

نهان از پرده‌های چشم می‌گریم، نه آن شمعم

نهان از پرده‌های چشم می‌گریم، نه آن شمعم که سازم نقل مجلس، گریهٔ مستانهٔ خود را

ادامه مطلب

نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی

نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی خضر، حیرانم، چه لذت می‌برد از زندگی

ادامه مطلب

نیفشانم چو یوسف تا ز دامن گرد تهمت را

نیفشانم چو یوسف تا ز دامن گرد تهمت را به تکلیف عزیزان من ز زندان بر نمی‌آیم

ادامه مطلب

هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان

هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان دانه زنجیر در دامان صحرا کاشتیم

ادامه مطلب

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری هر جا که پاگذاری، فرش است دیدهٔ ما

ادامه مطلب

همچنان در جستجوی رزق خود سرگشته‌ام

همچنان در جستجوی رزق خود سرگشته‌ام گرچه گشتم چون فلاخن قانع از دنیا به سنگ

ادامه مطلب

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به من چون آفتاب

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به من چون آفتاب گرچه از بام بلند آسمان افتاده‌ام

ادامه مطلب

یک دل به جان رساند من دردمند را

یک دل به جان رساند من دردمند را با صد دل شکسته صنوبر چه می‌کند؟

ادامه مطلب

از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است

از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است تا شیشه‌ام تهی شده، پیمانه پر شده است

ادامه مطلب

از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم

از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم لب به دندان می‌گزم اکنون که دندانم نماند

ادامه مطلب

از در حق کن طلب شکسته‌دلان را

از در حق کن طلب شکسته‌دلان را شیشه چو بشکست پیش شیشه گر آید

ادامه مطلب

از سکندر صفحهٔ آیینه‌ای بر جای ماند

از سکندر صفحهٔ آیینه‌ای بر جای ماند تا چه خواهد ماند از مجموعهٔ ما بر زمین

ادامه مطلب

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

ادامه مطلب

از نوازش، منت روی زمین دارد به من

از نوازش، منت روی زمین دارد به من چرخ سنگین‌دل زند گر بر زمین ساز مرا

ادامه مطلب

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا نظر از جمع به شمع است چو پروانه مرا

ادامه مطلب

اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را

اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را جوانمردست درد عشق، پیدا می‌کند ما را

ادامه مطلب

اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست

اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست در کوچهٔ زنجیر عسس راه ندارد

ادامه مطلب

ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟

ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟ عمر جاویدان او، یک آب خوردن بیش نیست !

ادامه مطلب

ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان

ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان کشت مرا به راهگذر سبز کرده‌اند

ادامه مطلب

با خرابیهای ظاهر، دلنشین افتاده‌ام

با خرابیهای ظاهر، دلنشین افتاده‌ام سیل نتواند گذشت از خاک دامنگیر من

ادامه مطلب

بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها

بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها دامن اگر به دامن کهسار بسته‌اند

ادامه مطلب

بر حواس خویش، راه آرزوها بسته‌ایم

بر حواس خویش، راه آرزوها بسته‌ایم از علاج یک جهان بیمار فارغ گشته‌ایم

ادامه مطلب

بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا

بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا که من این بار به امید تو برداشته‌ام

ادامه مطلب

بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران

بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران بال بلبل را خیال دست گلچین می‌کند

ادامه مطلب

به آب روی خود در منتهای عمر می‌لرزم

به آب روی خود در منتهای عمر می‌لرزم به دست رعشه دارم ساغر سرشار افتاده

ادامه مطلب

به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک

به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک که دانه سبز شد و خوشه کرد و خرمن شد

ادامه مطلب

به زور عقل گذشتن ز خود میسر نیست

به زور عقل گذشتن ز خود میسر نیست مگر بلند شود دست و تازیانهٔ عشق

ادامه مطلب

به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد

به کلک قاعده دانی شکستگی مرساد که توبه نامه ما با خط شکسته نوشت!

ادامه مطلب

بود از موی سفید امید بیداری مرا

بود از موی سفید امید بیداری مرا بالش پر گشت آن هم بهر خواب غفلتم

ادامه مطلب

بیاض گردن او گر به دست ما افتد

بیاض گردن او گر به دست ما افتد چه بوسه‌های گلوسوز انتخاب کنیم!

ادامه مطلب

پرواز من به بال و پر توست، زینهار

پرواز من به بال و پر توست، زینهار مشکن مرا که می‌شکنی بال خویش را

ادامه مطلب

تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف

تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد؟

ادامه مطلب

تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار

تا نهادم پای در وحشت سرای روزگار عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت

ادامه مطلب

توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز

توان به زنده دلی شد ز مردگان ممتاز وگرنه سینه و لوح مزار هر دو یکی است

ادامه مطلب

جسم در دامن جان بیهده آویخته است

جسم در دامن جان بیهده آویخته است سیل در گوشهٔ ویرانه نگیرد آرام

ادامه مطلب

چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم

چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم در بزم بیسوادان، لب بسته چون کتابم

ادامه مطلب

چندان که پا ز کوی خرابات می‌کشم

چندان که پا ز کوی خرابات می‌کشم آب روان حکم قضا می‌برد مرا

ادامه مطلب

چه فتاده است بر آییم چو یوسف از چاه؟

چه فتاده است بر آییم چو یوسف از چاه؟ ما که خود را به زر قلب گران می‌دانیم

ادامه مطلب