مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را

مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را دفتر مساز این ورق باد برده را

ادامه مطلب

مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟

مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟ کسی که زندگی پایدار می‌خواهد

ادامه مطلب

من که نتوانم گلیم خود برآوردن ز آب

من که نتوانم گلیم خود برآوردن ز آب دیگری را از رفیقان دستگیری چون کنم؟

ادامه مطلب

موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است

موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است پروانه بیقرار ز مهتاب می‌شود

ادامه مطلب

می‌شوم چون تهی از باده، به سر می‌غلتم

می‌شوم چون تهی از باده، به سر می‌غلتم همچو خم بر سر پا زور شرابم دارد

ادامه مطلب

نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت می‌کند

نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت می‌کند زین سبب در خانهٔ زنجیر دایم شیون است

ادامه مطلب

ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم

ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم که در غربت بود، هر کس عزیزی در سفر دارد

ادامه مطلب

نظر به عالم بالاست ما ضعیفان را

نظر به عالم بالاست ما ضعیفان را نهال بادیه و سبزهٔ بیابانیم

ادامه مطلب

نمی‌باید سلاحی تیزدستان شجاعت را

نمی‌باید سلاحی تیزدستان شجاعت را که در سر پنجه خصم است شمشیری که من دارم

ادامه مطلب

نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است

نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است آن که این آیینه‌ها را می‌کند روشن یکی است

ادامه مطلب

نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان

نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان تا برون از خویش می‌آیند، در میخانه‌اند

ادامه مطلب

نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی

نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی که برگرد سر هر کس که گردم، دورم اندازد

ادامه مطلب

هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود

هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را

ادامه مطلب

هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات

هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات تیری نگشایم که به من باز نگردد

ادامه مطلب

همین است پیغام گلهای رعنا

همین است پیغام گلهای رعنا که یک کاسه کن نوبهار و خزان را

ادامه مطلب

وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود

وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت

ادامه مطلب

آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت

آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت عمر را در موسم پیری شتاب دیگرست

ادامه مطلب

از آب زندگی به شراب التفات کن

از آب زندگی به شراب التفات کن از طول عمر، صلح به عرض حیات کن

ادامه مطلب

از چراغی می‌توان افروخت چندین شمع را

از چراغی می‌توان افروخت چندین شمع را دولتی چون رو دهد، از دوستان غافل مشو

ادامه مطلب

از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟

از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟ ما را میان بادیه باران گرفته است

ادامه مطلب

از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم

از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم آغوش من چو محراب، دیگر به هم نیامد

ادامه مطلب

از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم

از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم نشکسته است آبله در زیر پا مرا

ادامه مطلب

از همان راهی که آمد گل، مسافر می‌شود

از همان راهی که آمد گل، مسافر می‌شود باغبان بیهوده می‌بندد در گلزار را

ادامه مطلب

اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز

اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز این خانهٔ شکسته چکیدن گرفت باز

ادامه مطلب

آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر

آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر چشم دارم به همین درد گرفتار شود

ادامه مطلب

آه ازین شورش که ناز دولت بیدار را

آه ازین شورش که ناز دولت بیدار را از سبک قدران سنگین خواب می‌باید کشید

ادامه مطلب

ای عقیق از من لب تشنه فراموش مکن

ای عقیق از من لب تشنه فراموش مکن که درین دایره امروز تو نامی داری

ادامه مطلب

این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار

این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار آب و رنگ صد چمن را صرف یک گل کرده است

ادامه مطلب

با دست رعشه دار، چو شبنم درین چمن

با دست رعشه دار، چو شبنم درین چمن دامان آفتاب مکرر گرفته‌ایم

ادامه مطلب

باور که می‌کند، که درین بحر چون حباب

باور که می‌کند، که درین بحر چون حباب سر داده‌ایم و زندگی از سر گرفته‌ایم

ادامه مطلب

بر دانهٔ ناپخته دویدیم چو آدم

بر دانهٔ ناپخته دویدیم چو آدم ما کار خود از روز ازل خام گرفتیم

ادامه مطلب

برگ عشرت مکن ای غنچه که ایام بهار

برگ عشرت مکن ای غنچه که ایام بهار آنقدر نیست که پیراهن خود چاک کنی

ادامه مطلب

بعد عمری چون صدف گر قطرهٔ آبی خورم

بعد عمری چون صدف گر قطرهٔ آبی خورم در گلوی تشنه‌ام چون سنگ می‌گردد گره

ادامه مطلب

به آه داشتم امیدها، ندانستم

به آه داشتم امیدها، ندانستم که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد

ادامه مطلب

به پای قافله رفتن ز من نمی‌آید

به پای قافله رفتن ز من نمی‌آید چو آفتاب به تنها روی برآمده‌ام

ادامه مطلب

به زیر خاک غنی را به مردم درویش

به زیر خاک غنی را به مردم درویش اگر زیادتیی هست، حسرتی چندست

ادامه مطلب

به میزان قیامت، بیش کم، کم بیش می‌آید

به میزان قیامت، بیش کم، کم بیش می‌آید زبان این ترازو را نمی‌دانم، نمی‌دانم

ادامه مطلب

بوسی که ز کنج لب ساقی نگرفتم

بوسی که ز کنج لب ساقی نگرفتم می‌بایدم اکنون ز لب جام گرفتن

ادامه مطلب

بیستون را الم مردن فرهاد گداخت

بیستون را الم مردن فرهاد گداخت سنگ را آب کند داغ عزیزان دیدن

ادامه مطلب

پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند

پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند حرص گدا شود طرف شام بیشتر

ادامه مطلب

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست

ادامه مطلب

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست

ادامه مطلب

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

ادامه مطلب

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا سواد شهر بود آیهٔ عذاب مرا

ادامه مطلب

چشم از برای روی عزیزان بود به کار

چشم از برای روی عزیزان بود به کار یعقوب را به دیدهٔ بینا چه حاجت است ؟

ادامه مطلب

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟ در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟

ادامه مطلب

چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟

چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟ که چون نرگس سر آمد عمر من در چشم مالیدن

ادامه مطلب

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش که شد سیاه رخ کاغذ از دوروییها

ادامه مطلب

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند آفاق را به یک دو نفس می‌توان گرفت

ادامه مطلب

چون گوهر گرامی آدم درین بساط

چون گوهر گرامی آدم درین بساط مسجود آفرینش و مردود آتشم

ادامه مطلب