شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است سیلاب عقل گریهٔ مستانه بوده است

ادامه مطلب

صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد

صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد آب در روغن چو باشد، می‌کند شیون چراغ

ادامه مطلب

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار وقت شباب دامن فرصت نگاه دار

ادامه مطلب

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد دیده خون می‌خورد آن‌جا که نگهبانی هست

ادامه مطلب

عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد

عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد نعرهٔ مستانه‌ای در کار گردون کرده‌ایم!

ادامه مطلب

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است

ادامه مطلب

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من همیشه روزی من رزق دیگران باشد

ادامه مطلب

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم ندانستم که این‌جامحتسب هشیار می‌گیرد

ادامه مطلب

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند به من خسته بجز چشم پریدن نرسد

ادامه مطلب

کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟

کدام راه زد این مطرب سبک مضراب ؟ که هوش از سر من آستین‌فشان برخاست

ادامه مطلب

کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند

کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را

ادامه مطلب

کی سر از تیغ شهادت جان روشن می‌کشد؟

کی سر از تیغ شهادت جان روشن می‌کشد؟ شمع در راه نسیم صبح گردن می‌کشد

ادامه مطلب

گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم

گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم دم آبی نخوری تا نکنی سیرابم

ادامه مطلب

گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم

گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم بر مراد دگران سیر کند اختر ما

ادامه مطلب

گل من از خمیر شیشه و جام است پنداری

گل من از خمیر شیشه و جام است پنداری که چون خالی شدم از باده، خندیدن نمی‌دانم

ادامه مطلب

ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم

ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم وای بر خضر که زندانی عمر ابدست

ادامه مطلب

محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست

محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست بشکند دستی که دست مردم افتاده بست

ادامه مطلب

مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر

مرا سرگشتگی نگذاشت بر زانو گذارم سر خوشا منصور کز دار فنا سر منزلی دارد

ادامه مطلب

مست خیال را به وصال احتیاج نیست

مست خیال را به وصال احتیاج نیست بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد

ادامه مطلب

مکن ای شمع با من سرکشی، کز پاکدامانی

مکن ای شمع با من سرکشی، کز پاکدامانی به یک خمیازه خشک از تو قانع همچو محرابم

ادامه مطلب

من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم

من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب

ادامه مطلب

مه نو می‌نماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی

مه نو می‌نماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی چو گردون بر سر چنگ آر آن جام هلالی را

ادامه مطلب

می‌زنم بر کوچهٔ دیوانگی در این بهار

می‌زنم بر کوچهٔ دیوانگی در این بهار بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید

ادامه مطلب

ناتمامان، چون مه نو، یاد من خواهند کرد

ناتمامان، چون مه نو، یاد من خواهند کرد از نظر روزی که چون خورشید ناپیدا شوم

ادامه مطلب

نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش

نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش باد مراد داند، دمسردی خزان را

ادامه مطلب

نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است

نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا

ادامه مطلب

نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم

نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم درختی را که سرما سوخت، دودش بر نمی‌آید

ادامه مطلب

نهان از پرده‌های چشم می‌گریم، نه آن شمعم

نهان از پرده‌های چشم می‌گریم، نه آن شمعم که سازم نقل مجلس، گریهٔ مستانهٔ خود را

ادامه مطلب

نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی

نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی خضر، حیرانم، چه لذت می‌برد از زندگی

ادامه مطلب

نیفشانم چو یوسف تا ز دامن گرد تهمت را

نیفشانم چو یوسف تا ز دامن گرد تهمت را به تکلیف عزیزان من ز زندان بر نمی‌آیم

ادامه مطلب

هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان

هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان دانه زنجیر در دامان صحرا کاشتیم

ادامه مطلب

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری هر جا که پاگذاری، فرش است دیدهٔ ما

ادامه مطلب

همچنان در جستجوی رزق خود سرگشته‌ام

همچنان در جستجوی رزق خود سرگشته‌ام گرچه گشتم چون فلاخن قانع از دنیا به سنگ

ادامه مطلب

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به من چون آفتاب

هیچ کس را دل نمی‌سوزد به من چون آفتاب گرچه از بام بلند آسمان افتاده‌ام

ادامه مطلب

یک دل به جان رساند من دردمند را

یک دل به جان رساند من دردمند را با صد دل شکسته صنوبر چه می‌کند؟

ادامه مطلب

از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است

از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است تا شیشه‌ام تهی شده، پیمانه پر شده است

ادامه مطلب

از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم

از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم لب به دندان می‌گزم اکنون که دندانم نماند

ادامه مطلب

از در حق کن طلب شکسته‌دلان را

از در حق کن طلب شکسته‌دلان را شیشه چو بشکست پیش شیشه گر آید

ادامه مطلب

از سکندر صفحهٔ آیینه‌ای بر جای ماند

از سکندر صفحهٔ آیینه‌ای بر جای ماند تا چه خواهد ماند از مجموعهٔ ما بر زمین

ادامه مطلب

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

ادامه مطلب

از نوازش، منت روی زمین دارد به من

از نوازش، منت روی زمین دارد به من چرخ سنگین‌دل زند گر بر زمین ساز مرا

ادامه مطلب

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا

آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا نظر از جمع به شمع است چو پروانه مرا

ادامه مطلب

اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را

اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را جوانمردست درد عشق، پیدا می‌کند ما را

ادامه مطلب

اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست

اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست در کوچهٔ زنجیر عسس راه ندارد

ادامه مطلب

ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟

ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟ عمر جاویدان او، یک آب خوردن بیش نیست !

ادامه مطلب

ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان

ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان کشت مرا به راهگذر سبز کرده‌اند

ادامه مطلب

با خرابیهای ظاهر، دلنشین افتاده‌ام

با خرابیهای ظاهر، دلنشین افتاده‌ام سیل نتواند گذشت از خاک دامنگیر من

ادامه مطلب

بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها

بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها دامن اگر به دامن کهسار بسته‌اند

ادامه مطلب

بر حواس خویش، راه آرزوها بسته‌ایم

بر حواس خویش، راه آرزوها بسته‌ایم از علاج یک جهان بیمار فارغ گشته‌ایم

ادامه مطلب

بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا

بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا که من این بار به امید تو برداشته‌ام

ادامه مطلب