ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی

ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را

ادامه مطلب

نشتر از نامردمی در پردهٔ چشمم شکست

نشتر از نامردمی در پردهٔ چشمم شکست از ره هر کس به مژگان خار و خس برداشتم

ادامه مطلب

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد

ادامه مطلب

نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون

نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون آخر این سلسله بر گردن ما می‌افتد!

ادامه مطلب

نیست غیر از گوشهٔ دل در جهان آب و گل

نیست غیر از گوشهٔ دل در جهان آب و گل گوشهٔ امنی که یک ساعت بیاساید کسی

ادامه مطلب

هر تمنایی که پختم زیر گردون، خام شد

هر تمنایی که پختم زیر گردون، خام شد زین تنور سرد هیهات است نان آید برون

ادامه مطلب

هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد

هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بارنیست

ادامه مطلب

هستی موهوم موج سرابی بیش نیست

هستی موهوم موج سرابی بیش نیست به که بر لوح وجود خود خط باطل کشم

ادامه مطلب

هنگام بازگشت است، نه وقت سیر و گشت است

هنگام بازگشت است، نه وقت سیر و گشت است با چهرهٔ خزانی، از نو بهار بگذر

ادامه مطلب

وفا و مردمی از روزگار دارم چشم

وفا و مردمی از روزگار دارم چشم ببین ز ساده‌دلیها چه از که می‌جویم

ادامه مطلب

ابرام در شکستن من اینقدر چرا؟

ابرام در شکستن من اینقدر چرا؟ آخر نه من به بال تو پرواز می‌کنم؟

ادامه مطلب

از بهشت افتاد بیرون آدم و خندان نشد

از بهشت افتاد بیرون آدم و خندان نشد چون نگریم من که از دلدار دور افتاده‌ام

ادامه مطلب

از حریم قرب، چون سنگم به دور انداخته است

از حریم قرب، چون سنگم به دور انداخته است چون فلاخن هر که را بر گرد سر گردیده‌ام

ادامه مطلب

از دل خستهٔ من گر خبری می‌گیری

از دل خستهٔ من گر خبری می‌گیری برسان آینه را تانفسی می‌آید

ادامه مطلب

از صحبت باد سحر ای غنچهٔ بی دل

از صحبت باد سحر ای غنچهٔ بی دل در دست بجز سینهٔ صد چاک چه داری؟

ادامه مطلب

از ما سراغ منزل آسودگی مجو

از ما سراغ منزل آسودگی مجو چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است

ادامه مطلب

ازان ز داغ نهان پرده برنمی‌دارم

ازان ز داغ نهان پرده برنمی‌دارم که دست و دل نشود سرد، لاله‌کاران را

ادامه مطلب

اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی

اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی ز دست ما نگرفته است کس گریبان را

ادامه مطلب

آنچنان کز خط سواد مردمان روشن شود

آنچنان کز خط سواد مردمان روشن شود سرمه گویاتر کند چشم سخنگوی ترا

ادامه مطلب

اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود

اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود چون خواب، رفته رفته به چشمش گران شدم

ادامه مطلب

ای که می‌پرسی ز صحبتها گریزانی چرا

ای که می‌پرسی ز صحبتها گریزانی چرا در بساطم وقت ضایع کردنی کم مانده است

ادامه مطلب

این گردباد نیست که بالا گرفته است

این گردباد نیست که بالا گرفته است از خود رمیده‌ای است که صحرا گرفته است

ادامه مطلب

با کمال ناگواریها گوارا کرده است

با کمال ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشهٔ فردای من

ادامه مطلب

بحر، روشنگر آیینهٔ سیلاب بود

بحر، روشنگر آیینهٔ سیلاب بود پیش رحمت چه بود گرد گناهی که مراست ؟

ادامه مطلب

بر فقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست

بر فقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست میوه چون در شهر شد بسیار، نوبر می‌کنم

ادامه مطلب

برنمی دارد شراکت ملک تنگ بی‌غمی

برنمی دارد شراکت ملک تنگ بی‌غمی زین سبب اطفال دایم دشمن دیوانه‌اند

ادامه مطلب

بس که گشتم مضطرب از لطف بی‌اندازه‌اش

بس که گشتم مضطرب از لطف بی‌اندازه‌اش تا به لب بردن، تمام این ساغر سرشار ریخت

ادامه مطلب

به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمی‌آرد

به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمی‌آرد وگرنه هر نسیمی می‌برد از راه بیرونش

ادامه مطلب

به خاکمال حوادث بساز زیر فلک

به خاکمال حوادث بساز زیر فلک به آسیا نتوان گفت گرد کمتر کن

ادامه مطلب

به شکر این که شدی پیشوای گرمروان

به شکر این که شدی پیشوای گرمروان ز نقش پای چراغی به راه ما بگذار

ادامه مطلب

به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من

به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من

ادامه مطلب

بی خبر می‌گذرد عمر گرامی، افسوس

بی خبر می‌گذرد عمر گرامی، افسوس کاش این قافله آواز درایی می‌داشت

ادامه مطلب

بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق

بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاک خود به زندان می‌شود

ادامه مطلب

پیری مرا به گوشهٔ عزلت دلیل شد

پیری مرا به گوشهٔ عزلت دلیل شد بال شکسته شد به قفس راهبر مرا

ادامه مطلب

تا دور ازان لب شکرین همچو نی شدیم

تا دور ازان لب شکرین همچو نی شدیم ترجیع بند ناله بود، بند بند ما

ادامه مطلب

تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی

تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی ز دست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم

ادامه مطلب

جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست

جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست موج دریادیده در ساحل نمی‌گیرد قرار

ادامه مطلب

جگر سنگ به نومیدی من می‌سوزد

جگر سنگ به نومیدی من می‌سوزد آب حیوانم و از ریگ روان تشنه‌ترم

ادامه مطلب

چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی ؟

چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی ؟ روزم سیاه باد که چشمم سفید نیست

ادامه مطلب

چه با من می‌تواند شورش روز جزا کردن؟

چه با من می‌تواند شورش روز جزا کردن؟ که از دل سالها دامان محشر بود در دستم

ادامه مطلب

چهرهٔ یوسف ز سیلی گرمی بازار یافت

چهرهٔ یوسف ز سیلی گرمی بازار یافت سایهٔ دستی ز اخوان وطن می‌خواستم!

ادامه مطلب

چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه

چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه از عمر مرا نیم نفس بیش نمانده است

ادامه مطلب

چون شمع، با سری که به یک موی بسته است

چون شمع، با سری که به یک موی بسته است می‌بایدم ز پیش نسیم سحر گذشت

ادامه مطلب

چون میوه پخته گشت، گرانی برد ز باغ

چون میوه پخته گشت، گرانی برد ز باغ ما بار نخل چون ثمر نارسیده‌ایم

ادامه مطلب

حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست

حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست پیش مردم شمع در بر می‌کشد پروانه را

ادامه مطلب

خامهٔ نقش اگر گردد نسیم دلگشا

خامهٔ نقش اگر گردد نسیم دلگشا غنچهٔ تصویر، خندیدن نمی‌داند که چیست

ادامه مطلب

خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش

خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش ای عقل واگذار به سودای او مرا

ادامه مطلب

خواه در مصر غریبی، خواه در کنج وطن

خواه در مصر غریبی، خواه در کنج وطن همچو یوسف، بی گنه در چاه و زندان بوده‌ایم

ادامه مطلب

داشتم چون سرو از آزادگی امیدها

داشتم چون سرو از آزادگی امیدها من چه دانستم چنین سر در هوا خواهم شدن؟

ادامه مطلب

در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشی

در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشی صدا غیر از سپند از هیچ کس بیرون نمی‌آید

ادامه مطلب