حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست

حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست صاحب منزل ازو، منزل ازو، اسباب ازو

ادامه مطلب

خاطرت از شکوهٔ ما کی پریشان می‌شود؟

خاطرت از شکوهٔ ما کی پریشان می‌شود؟ زلف پر کرده است از حرف پریشان، گوش تو

ادامه مطلب

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد که همچو خضر گرفتار عمر جاویدست

ادامه مطلب

خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد

خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد تا که رادر کوهسار عشق آمد پا به سنگ؟

ادامه مطلب

دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق

دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق ویرانه فیض می‌برد از ماه بیشتر

ادامه مطلب

دایم به روی دست دعا جلوه می‌کنی

دایم به روی دست دعا جلوه می‌کنی هرگز ندیده است کسی نقش پای تو

ادامه مطلب

در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست

در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست آیینه صاف چون شد، آیینه ساز پیداست

ادامه مطلب

در سپند من سودازده آتش مزنید

در سپند من سودازده آتش مزنید که پریشان شود از نالهٔ من انجمنی

ادامه مطلب

در گردش آورید می لعل‌فام را

در گردش آورید می لعل‌فام را زین بیش خشک لب مپسندید جام را

ادامه مطلب

درین بساط، بجز شربت شهادت نیست

درین بساط، بجز شربت شهادت نیست میی که تلخی مرگ از گلو تواند شست

ادامه مطلب

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات افشانده‌اند میوهٔ این شاخ پست را

ادامه مطلب

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم که نتوانم به کام هر دو عالم داد تسکینش

ادامه مطلب

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد

ادامه مطلب

یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس

یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس خال بیاض گردن او انتخاب ماست

ادامه مطلب

ده در شود گشاده، شود بسته چون دری

ده در شود گشاده، شود بسته چون دری انگشت ترجمان زبان است لال را

ادامه مطلب

دیگران از دوری ظاهر اگر از دل روند

دیگران از دوری ظاهر اگر از دل روند ما ز یاد همنشینان در مقابل می‌رویم

ادامه مطلب

رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست

رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست هر قطره عرق به نگهبان برابرست

ادامه مطلب

رنگها در روز روشن می‌نماید خویش را

رنگها در روز روشن می‌نماید خویش را از سیه کاری مرا موی سفید آگاه کرد

ادامه مطلب

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا

ادامه مطلب

ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم

ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم که دست شانه نگارین برآمد از مویش

ادامه مطلب

ز روی گرم، کار مهر تابان می‌کند ساقی

ز روی گرم، کار مهر تابان می‌کند ساقی ازین میخانه کس با دامن‌تر بر نمی‌گردد

ادامه مطلب

ز ناکامی گل از همصحبتان یار می‌چینم

ز ناکامی گل از همصحبتان یار می‌چینم گلی کز یار باید چیدن از اغیار می‌چینم

ادامه مطلب

زنگیان دشمن آیینهٔ بی‌زنگارند

زنگیان دشمن آیینهٔ بی‌زنگارند طمع روی دل از تیره‌دلان نیست مرا

ادامه مطلب

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن حشر خواب آلودگان از نعرهٔ مستانه کن

ادامه مطلب

سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوه‌دار

سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوه‌دار کز برای دیگران این برگ و بارت داده‌اند

ادامه مطلب

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است

ادامه مطلب

شبنم دو بار بازی بستان نمی‌خورد

شبنم دو بار بازی بستان نمی‌خورد دل را به رنگ و بوی جهان بازگشت نیست

ادامه مطلب

شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر

شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر نیست آواز درا، قافلهٔ شبنم را

ادامه مطلب

شیوهٔ ما سخت جانان نیست اظهار ملال

شیوهٔ ما سخت جانان نیست اظهار ملال لاله‌ها بی‌داغ می‌رویند از کهسار ما

ادامه مطلب

صورت حال جهان زنگی و من آیینه‌ام

صورت حال جهان زنگی و من آیینه‌ام جز کدورت نیست حاصل از دل روشن مرا

ادامه مطلب

عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است

عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است بر نمی‌خیزد گل ابری ازین دریای خشک

ادامه مطلب

عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید

عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید میزبان اول نمکدان بر سرخوان آورد

ادامه مطلب

عنان گسسته‌تر از سیل در بیابانیم

عنان گسسته‌تر از سیل در بیابانیم به هر طرف که قضا می‌کشد شتابانیم

ادامه مطلب

غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را

غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را در خواب نیز قافله ما روانه است

ادامه مطلب

غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی

غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی هر چیز از تو گم شد، وقت نماز پیداست

ادامه مطلب

فنای من به نسیم بهانه‌ای بندست

فنای من به نسیم بهانه‌ای بندست به خاک با سر ناخن نوشته‌اند مرا

ادامه مطلب

کار موقت به وقت است، که چون وقت رسید

کار موقت به وقت است، که چون وقت رسید خوابی از بند رهانید مه کنعان را

ادامه مطلب

کسی به موی نیاویخته است خرمن گل

کسی به موی نیاویخته است خرمن گل غم میان تو دارد به پیچ و تاب مرا

ادامه مطلب

که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟

که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ که می‌پرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟

ادامه مطلب

گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند

گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند همچو آب از بردباریها به روی خود میار

ادامه مطلب

گر محتسب شکست خم میفروش را

گر محتسب شکست خم میفروش را دست دعای باده پرستان شکسته نیست

ادامه مطلب

گریه‌ها در پرده دارد عیشهای بی‌گمان

گریه‌ها در پرده دارد عیشهای بی‌گمان خندهٔ بی اختیار برق، باران آورد

ادامه مطلب

گوشی نخراشد ز صدای جرس ما

گوشی نخراشد ز صدای جرس ما ما قافلهٔ ریگ روانیم جهان را

ادامه مطلب

ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست

ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست چون سیل، ازین دشت به شیون بگریزید

ادامه مطلب

مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی

مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی که هر ظرفی به رنگ خود برآرد آب روشن را

ادامه مطلب

مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود

مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده‌ام

ادامه مطلب

مشرق خمیازه می‌سازد دهن را حرف پوچ

مشرق خمیازه می‌سازد دهن را حرف پوچ مستی بی درد سر خواهی، لب پیمانه شو

ادامه مطلب

من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل

من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل بهار خنده‌رو را غنچه تصویر می‌گفتم

ادامه مطلب

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی دست آخر همه را باخته می‌باید رفت

ادامه مطلب

میان خوف و رجا حالتی است عارف را

میان خوف و رجا حالتی است عارف را که خنده در دهن و گریه درگلو دارد

ادامه مطلب