از بس کتاب در گرو باده کرده‌ایم

از بس کتاب در گرو باده کرده‌ایم امروز خشت میکده‌ها از کتاب ماست !

ادامه مطلب

از جور روزگار ندارم شکایتی

از جور روزگار ندارم شکایتی این گرگ را به قیمت یوسف خریده‌ام

ادامه مطلب

از دست رود خامه چو نام تو نویسند

از دست رود خامه چو نام تو نویسند پرواز کند دل چو پیام تو نویسند

ادامه مطلب

از شرم نیست بال و پر جستجو مرا

از شرم نیست بال و پر جستجو مرا چون باز چشم بسته شکارم دل خودست

ادامه مطلب

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد موج لطافت از سر دیوار بگذرد

ادامه مطلب

از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا

از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا چون گوهرست قسمت من از دو سو گره

ادامه مطلب

آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید

آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید شاخ گلی ندید شبی در کنار خویش

ادامه مطلب

آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم

آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم از آب، همین گریهٔ تلخی است به جویم

ادامه مطلب

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم که پر از بوسه کنم چاه زنخدان ترا!

ادامه مطلب

ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود

ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود در کوهسار سنگ ملامت چه می‌کنی؟

ادامه مطلب

این راه دور، بیش ز یک نعره‌وار نیست

این راه دور، بیش ز یک نعره‌وار نیست ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن

ادامه مطلب

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟ دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است

ادامه مطلب

باغ و بهار چشم و دل قانع من است

باغ و بهار چشم و دل قانع من است صحرای ساده‌ای که نروید گیاه ازو

ادامه مطلب

بر روی نازبالش گل تکیه می‌کند

بر روی نازبالش گل تکیه می‌کند عاشق به شوخ چشمی شبنم ندیده‌ام

ادامه مطلب

بر نمی‌دارد زمین خاکساری امتیاز

بر نمی‌دارد زمین خاکساری امتیاز در فتادن، سایهٔ شاه و گدا یکسان بود

ادامه مطلب

بسیار آشنا به نظر جلوه می‌کنی

بسیار آشنا به نظر جلوه می‌کنی ای گل مگر ز دیدهٔ من آب خورده‌ای؟

ادامه مطلب

به استخاره اگر توبه کرده‌ای زاهد

به استخاره اگر توبه کرده‌ای زاهد به استخاره دگر زینهار کار مکن

ادامه مطلب

به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم

به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم ندانستم که در خشکی شود این خار گیراتر

ادامه مطلب

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است به شمع، نامهٔ پروانه، بال پروانه است

ادامه مطلب

به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد

به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد برگ عیش من و اوراق خزان هر دو یکی است

ادامه مطلب

بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران

بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران آن که می‌دارد دریغ از عاشقان پیغام را

ادامه مطلب

بیداری دولت به سبکروحی من نیست

بیداری دولت به سبکروحی من نیست هرچند که در چشم تو چون خواب گرانم

ادامه مطلب

پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند

پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند زنهار گوش هوش به آن خیره خواه دار

ادامه مطلب

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

ادامه مطلب

تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است

تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است می‌زند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند

ادامه مطلب

تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست

تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است

ادامه مطلب

جهان به مجلس مستان بی خرد ماند

جهان به مجلس مستان بی خرد ماند که در شکنجه بود هر کشی که هشیارست

ادامه مطلب

چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست

چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست تشنهٔ بویی ازان سیب زنخدانیم ما

ادامه مطلب

چندان که درین دایره چون چشم پریدم

چندان که درین دایره چون چشم پریدم حاصل نشد از خرمن دونان پر کاهم

ادامه مطلب

چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش

چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش که در هر حرف او صد جا زبان شانه می‌گیرد!

ادامه مطلب

چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام

چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام نمی‌رود دل گمره به هیچ راه مرا

ادامه مطلب

چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد

چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد صد سلسله از برگ نهادند به پایم

ادامه مطلب

چون گره شد به گلو لقمهٔ غم، باده طلب

چون گره شد به گلو لقمهٔ غم، باده طلب به حلالی خور اگر آب حرامی داری

ادامه مطلب

حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ

حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ تیر باران اشارت بود از شهرت خویش

ادامه مطلب

خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است

خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است ریسمان بازی تقلید مکرر شده است

ادامه مطلب

خزان رسید و گل افشانی بهار نماند

خزان رسید و گل افشانی بهار نماند به دست بوسه فریب چمن، نگار نماند

ادامه مطلب

خنده چون مینای می کم کن، که چون خالی شدی

خنده چون مینای می کم کن، که چون خالی شدی می‌گذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا

ادامه مطلب

خون هزار بوسه به دل جوش می‌زند

خون هزار بوسه به دل جوش می‌زند از دیدن حنای کف پای او مرا

ادامه مطلب

داند که روح در تن خاکی چه می‌کشد

داند که روح در تن خاکی چه می‌کشد هر ناز پروری که به غربت فتاده است

ادامه مطلب

در جبههٔ ستارهٔ من این فروغ نیست

در جبههٔ ستارهٔ من این فروغ نیست یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟

ادامه مطلب

در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین

در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین گاهگاهی رخصت بوس و کناری بوده است

ادامه مطلب

در کوی میکشان نبود راه، بخل را

در کوی میکشان نبود راه، بخل را این‌جاز دست خشک سبو آب می‌چکد

ادامه مطلب

درکوی مکافات، محال است که آخر

درکوی مکافات، محال است که آخر یوسف به سر راه زلیخا ننشیند

ادامه مطلب

درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می

درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می که بار دوش می‌گردد که بار از دوش بردارد؟

ادامه مطلب

دشمن خانگی از خصم برونی بترست

دشمن خانگی از خصم برونی بترست بیشتر شکوهٔ یوسف ز برادر باشد

ادامه مطلب

دل ز بی‌عشقی درون سینه‌ام افسرده شد

دل ز بی‌عشقی درون سینه‌ام افسرده شد داغ این قندیل روشن در دل محراب ماند

ادامه مطلب

یک ساعت است گرمی هنگامهٔ هوس

یک ساعت است گرمی هنگامهٔ هوس زود از سر حباب هوا می‌رود برون

ادامه مطلب

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند آتش امان نمی‌دهد آتش‌پرست را

ادامه مطلب

دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید

دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید کرد در ایام بخت ما، قضای خوابها

ادامه مطلب

رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی

رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی شمع در شبها به دست آرد دل پروانه را

ادامه مطلب