مسلمان می‌شمردم خویش را، چون شد دلم روشن

مسلمان می‌شمردم خویش را، چون شد دلم روشن ز زیر خرقه‌ام چون شمع صد زنار پیدا شد

ادامه مطلب

مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل

مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل که دست از جان خود شستن به دریا می‌برد ما را

ادامه مطلب

من که روشن بود چشم نوبهار از دیدنم

من که روشن بود چشم نوبهار از دیدنم یک چمن خمیازه در آغوش چون گل داشتم

ادامه مطلب

مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان

مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان سر خود می‌خورد آن پسته که خندان باشد

ادامه مطلب

می‌شود نخل برومند سبکبار از سنگ

می‌شود نخل برومند سبکبار از سنگ سخن سخت، گران نیست به دیوانهٔ من

ادامه مطلب

ناکسی بین که سر از صحبت من می‌پیچد

ناکسی بین که سر از صحبت من می‌پیچد سر زلفی که به دست همه کس می‌آید

ادامه مطلب

ندارم محرمی چون کوهکن تا درد دل گویم

ندارم محرمی چون کوهکن تا درد دل گویم ز سنگ خاره می‌باید مرا آدم تراشیدن

ادامه مطلب

نظر برداشت شبنم در هوای آفتاب از گل

نظر برداشت شبنم در هوای آفتاب از گل به امید که من از عارض او چشم بردارم؟

ادامه مطلب

نمی‌خلد به دلی نالهٔ شکایت من

نمی‌خلد به دلی نالهٔ شکایت من شکست شیشه من بی‌صداست همچو حباب

ادامه مطلب

نومید نیستم ز ترازوی عدل حق

نومید نیستم ز ترازوی عدل حق زان سر دهند هر چه ازین سر نداده‌اند

ادامه مطلب

نیست در عالم ایجاد بجز تیغ زبان

نیست در عالم ایجاد بجز تیغ زبان بیگناهی که سزاوار به حبس ابدست !

ادامه مطلب

نیم به خاطر صحرا چو گردباد گران

نیم به خاطر صحرا چو گردباد گران نفس چو راست کنم، می‌برم گرانی خویش

ادامه مطلب

هر کجا تدبیر می‌چیند بساط مصلحت

هر کجا تدبیر می‌چیند بساط مصلحت از کمین بازیچهٔ تقدیر می‌آید برون

ادامه مطلب

هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت

هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت این کشاکش در رگ جانم چه کار افتاده است ؟

ادامه مطلب

همسایهٔ وجود نباشد اگر عدم

همسایهٔ وجود نباشد اگر عدم چون ملک نیستی نتوان یافت عالمی

ادامه مطلب

وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است

وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است چون زلیخا، عشق می‌ترسم جوان سازد مرا

ادامه مطلب

یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت

یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت آن‌هم نصیب دیده شور حباب شد

ادامه مطلب

از بس کتاب در گرو باده کرده‌ایم

از بس کتاب در گرو باده کرده‌ایم امروز خشت میکده‌ها از کتاب ماست !

ادامه مطلب

از جور روزگار ندارم شکایتی

از جور روزگار ندارم شکایتی این گرگ را به قیمت یوسف خریده‌ام

ادامه مطلب

از دست رود خامه چو نام تو نویسند

از دست رود خامه چو نام تو نویسند پرواز کند دل چو پیام تو نویسند

ادامه مطلب

از شرم نیست بال و پر جستجو مرا

از شرم نیست بال و پر جستجو مرا چون باز چشم بسته شکارم دل خودست

ادامه مطلب

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد موج لطافت از سر دیوار بگذرد

ادامه مطلب

از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا

از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا چون گوهرست قسمت من از دو سو گره

ادامه مطلب

آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید

آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید شاخ گلی ندید شبی در کنار خویش

ادامه مطلب

آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم

آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم از آب، همین گریهٔ تلخی است به جویم

ادامه مطلب

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم که پر از بوسه کنم چاه زنخدان ترا!

ادامه مطلب

ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود

ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود در کوهسار سنگ ملامت چه می‌کنی؟

ادامه مطلب

این راه دور، بیش ز یک نعره‌وار نیست

این راه دور، بیش ز یک نعره‌وار نیست ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن

ادامه مطلب

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟ دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است

ادامه مطلب

باغ و بهار چشم و دل قانع من است

باغ و بهار چشم و دل قانع من است صحرای ساده‌ای که نروید گیاه ازو

ادامه مطلب

بر روی نازبالش گل تکیه می‌کند

بر روی نازبالش گل تکیه می‌کند عاشق به شوخ چشمی شبنم ندیده‌ام

ادامه مطلب

بر نمی‌دارد زمین خاکساری امتیاز

بر نمی‌دارد زمین خاکساری امتیاز در فتادن، سایهٔ شاه و گدا یکسان بود

ادامه مطلب

بسیار آشنا به نظر جلوه می‌کنی

بسیار آشنا به نظر جلوه می‌کنی ای گل مگر ز دیدهٔ من آب خورده‌ای؟

ادامه مطلب

به استخاره اگر توبه کرده‌ای زاهد

به استخاره اگر توبه کرده‌ای زاهد به استخاره دگر زینهار کار مکن

ادامه مطلب

به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم

به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم ندانستم که در خشکی شود این خار گیراتر

ادامه مطلب

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است به شمع، نامهٔ پروانه، بال پروانه است

ادامه مطلب

به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد

به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد برگ عیش من و اوراق خزان هر دو یکی است

ادامه مطلب

بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران

بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران آن که می‌دارد دریغ از عاشقان پیغام را

ادامه مطلب

بیداری دولت به سبکروحی من نیست

بیداری دولت به سبکروحی من نیست هرچند که در چشم تو چون خواب گرانم

ادامه مطلب

پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند

پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند زنهار گوش هوش به آن خیره خواه دار

ادامه مطلب

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

ادامه مطلب

تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است

تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است می‌زند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند

ادامه مطلب

تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست

تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است

ادامه مطلب

جهان به مجلس مستان بی خرد ماند

جهان به مجلس مستان بی خرد ماند که در شکنجه بود هر کشی که هشیارست

ادامه مطلب

چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست

چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست تشنهٔ بویی ازان سیب زنخدانیم ما

ادامه مطلب

چندان که درین دایره چون چشم پریدم

چندان که درین دایره چون چشم پریدم حاصل نشد از خرمن دونان پر کاهم

ادامه مطلب

چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش

چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش که در هر حرف او صد جا زبان شانه می‌گیرد!

ادامه مطلب

چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام

چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام نمی‌رود دل گمره به هیچ راه مرا

ادامه مطلب

چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد

چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد صد سلسله از برگ نهادند به پایم

ادامه مطلب

چون گره شد به گلو لقمهٔ غم، باده طلب

چون گره شد به گلو لقمهٔ غم، باده طلب به حلالی خور اگر آب حرامی داری

ادامه مطلب