عنان به دست فرومایگان مده زنهار

عنان به دست فرومایگان مده زنهار که در مصالح خود خرج می‌کنند ترا

ادامه مطلب

غربت مپسندید که افتید به زندان

غربت مپسندید که افتید به زندان بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است

ادامه مطلب

فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا

فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا بعد ازین گوش بر آواز در دل باشم

ادامه مطلب

فغان که همچو قلم نیست از نگون‌بختی

فغان که همچو قلم نیست از نگون‌بختی به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا

ادامه مطلب

قدم به چشم من خاکسار نگذارد

قدم به چشم من خاکسار نگذارد ز ناز پا به زمین آن نگار نگذارد

ادامه مطلب

کسی که می‌نهد از حد خود قدم بیرون

کسی که می‌نهد از حد خود قدم بیرون کبوتری است که می‌آید از حرم بیرون

ادامه مطلب

کنون که شیشهٔ می‌مالک الرقاب شده است

کنون که شیشهٔ می‌مالک الرقاب شده است ز عقل نیست سر از خط جام پیچیدن

ادامه مطلب

کیفیت طاعت مطلب از سر هشیار

کیفیت طاعت مطلب از سر هشیار مینای تهی بی خبر از ذوق سجودست

ادامه مطلب

گران نیم به خریدار از سبکروحی

گران نیم به خریدار از سبکروحی به سیم قلب، چو یوسف توان خرید مرا

ادامه مطلب

گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست

گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست

ادامه مطلب

گنه به ارث رسیده است از پدر ما را

گنه به ارث رسیده است از پدر ما را خطا ز صبح ازل، رزق آدمیزادست

ادامه مطلب

ما سیه بختان تفاوت را قلم بر سر زدیم

ما سیه بختان تفاوت را قلم بر سر زدیم همچو مژگان سر ز یک چاک گریبان برزدیم

ادامه مطلب

مدتی سجادهٔ تقوی به دوش انداختی

مدتی سجادهٔ تقوی به دوش انداختی چند روزی هم سبو بر دوش می‌باید کشید

ادامه مطلب

مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری

مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!

ادامه مطلب

مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را

مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را دفتر مساز این ورق باد برده را

ادامه مطلب

مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟

مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش ؟ کسی که زندگی پایدار می‌خواهد

ادامه مطلب

من که نتوانم گلیم خود برآوردن ز آب

من که نتوانم گلیم خود برآوردن ز آب دیگری را از رفیقان دستگیری چون کنم؟

ادامه مطلب

موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است

موج سراب، سلسله جنبان تشنگی است پروانه بیقرار ز مهتاب می‌شود

ادامه مطلب

می‌شوم چون تهی از باده، به سر می‌غلتم

می‌شوم چون تهی از باده، به سر می‌غلتم همچو خم بر سر پا زور شرابم دارد

ادامه مطلب

نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت می‌کند

نالهٔ مظلوم در ظالم سرایت می‌کند زین سبب در خانهٔ زنجیر دایم شیون است

ادامه مطلب

ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم

ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم که در غربت بود، هر کس عزیزی در سفر دارد

ادامه مطلب

نظر به عالم بالاست ما ضعیفان را

نظر به عالم بالاست ما ضعیفان را نهال بادیه و سبزهٔ بیابانیم

ادامه مطلب

نمی‌باید سلاحی تیزدستان شجاعت را

نمی‌باید سلاحی تیزدستان شجاعت را که در سر پنجه خصم است شمشیری که من دارم

ادامه مطلب

نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است

نور ماه و انجم و خورشید پیش من یکی است آن که این آیینه‌ها را می‌کند روشن یکی است

ادامه مطلب

نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان

نیست چندان ره به ملک بیخودی از عارفان تا برون از خویش می‌آیند، در میخانه‌اند

ادامه مطلب

نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی

نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی که برگرد سر هر کس که گردم، دورم اندازد

ادامه مطلب

هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود

هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را

ادامه مطلب

هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات

هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات تیری نگشایم که به من باز نگردد

ادامه مطلب

همین است پیغام گلهای رعنا

همین است پیغام گلهای رعنا که یک کاسه کن نوبهار و خزان را

ادامه مطلب

وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود

وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت

ادامه مطلب

آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت

آب در پستی عنان خویش نتواند گرفت عمر را در موسم پیری شتاب دیگرست

ادامه مطلب

از آب زندگی به شراب التفات کن

از آب زندگی به شراب التفات کن از طول عمر، صلح به عرض حیات کن

ادامه مطلب

از چراغی می‌توان افروخت چندین شمع را

از چراغی می‌توان افروخت چندین شمع را دولتی چون رو دهد، از دوستان غافل مشو

ادامه مطلب

از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟

از دست رستخیز حوادث کجا رویم ؟ ما را میان بادیه باران گرفته است

ادامه مطلب

از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم

از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم آغوش من چو محراب، دیگر به هم نیامد

ادامه مطلب

از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم

از کوه غم اگر چه دو تا گشته قامتم نشکسته است آبله در زیر پا مرا

ادامه مطلب

از همان راهی که آمد گل، مسافر می‌شود

از همان راهی که آمد گل، مسافر می‌شود باغبان بیهوده می‌بندد در گلزار را

ادامه مطلب

اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز

اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز این خانهٔ شکسته چکیدن گرفت باز

ادامه مطلب

آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر

آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر چشم دارم به همین درد گرفتار شود

ادامه مطلب

آه ازین شورش که ناز دولت بیدار را

آه ازین شورش که ناز دولت بیدار را از سبک قدران سنگین خواب می‌باید کشید

ادامه مطلب

ای عقیق از من لب تشنه فراموش مکن

ای عقیق از من لب تشنه فراموش مکن که درین دایره امروز تو نامی داری

ادامه مطلب

این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار

این چه رخسارست، گویا چهره پرداز بهار آب و رنگ صد چمن را صرف یک گل کرده است

ادامه مطلب

با دست رعشه دار، چو شبنم درین چمن

با دست رعشه دار، چو شبنم درین چمن دامان آفتاب مکرر گرفته‌ایم

ادامه مطلب

باور که می‌کند، که درین بحر چون حباب

باور که می‌کند، که درین بحر چون حباب سر داده‌ایم و زندگی از سر گرفته‌ایم

ادامه مطلب

بر دانهٔ ناپخته دویدیم چو آدم

بر دانهٔ ناپخته دویدیم چو آدم ما کار خود از روز ازل خام گرفتیم

ادامه مطلب

برگ عشرت مکن ای غنچه که ایام بهار

برگ عشرت مکن ای غنچه که ایام بهار آنقدر نیست که پیراهن خود چاک کنی

ادامه مطلب

بعد عمری چون صدف گر قطرهٔ آبی خورم

بعد عمری چون صدف گر قطرهٔ آبی خورم در گلوی تشنه‌ام چون سنگ می‌گردد گره

ادامه مطلب

به آه داشتم امیدها، ندانستم

به آه داشتم امیدها، ندانستم که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد

ادامه مطلب

به پای قافله رفتن ز من نمی‌آید

به پای قافله رفتن ز من نمی‌آید چو آفتاب به تنها روی برآمده‌ام

ادامه مطلب

به زیر خاک غنی را به مردم درویش

به زیر خاک غنی را به مردم درویش اگر زیادتیی هست، حسرتی چندست

ادامه مطلب