حیات جاودان بی‌دوستان مرگی است پابرجا

حیات جاودان بی‌دوستان مرگی است پابرجا به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را

ادامه مطلب

خانه‌ای از خانه آیینه دارم پاکتر

خانه‌ای از خانه آیینه دارم پاکتر هر چه هر کس آورد با خویش مهمانش کنم

ادامه مطلب

خم چو گردد قد افراخته می‌باید رفت

خم چو گردد قد افراخته می‌باید رفت پل برین آب چو شد ساخته می‌باید رفت

ادامه مطلب

خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر

خواهد ثواب بت شکنان یافت روز حشر سنگین دلی که توبهٔ مارا شکسته است!

ادامه مطلب

داغ می گل گل به طرف دامنم افتاده است

داغ می گل گل به طرف دامنم افتاده است همچو مینا میکشی بر گردنم افتاده است

ادامه مطلب

در پلهٔ غرور تو دل گر چه بی بهاست

در پلهٔ غرور تو دل گر چه بی بهاست ارزان مده ز دست، که یوسف خریده‌ای

ادامه مطلب

در دل صاف نماند اثر تیغ زبان

در دل صاف نماند اثر تیغ زبان زخم این آینه چون آب به هم می‌آید

ادامه مطلب

در عالم فانی که بقا پا به رکاب است

در عالم فانی که بقا پا به رکاب است گر زندگی خضر بود، نقش بر آب است

ادامه مطلب

در موج پریشانی ما فاصله‌ای نیست

در موج پریشانی ما فاصله‌ای نیست امروز به جمعیت ما سلسله‌ای نیست

ادامه مطلب

درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمی‌باشد

درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمی‌باشد که جای سبزه خیزد خضر از صحرای عشق تو

ادامه مطلب

دشمن خانگی آدم خاکی است زمین

دشمن خانگی آدم خاکی است زمین خانهٔ دشمن خود را ز چه آباد کنیم؟

ادامه مطلب

دل را به آتش نفس گرم آب کن

دل را به آتش نفس گرم آب کن ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن

ادامه مطلب

دلت ای غنچه محال است سبکبار شود

دلت ای غنچه محال است سبکبار شود تا نریزی ز بغل این زر اندوخته را

ادامه مطلب

یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من

یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من با هیچ قفل، راست نیامد کلید من

ادامه مطلب

دلم ز منت آب حیات گشت سیاه

دلم ز منت آب حیات گشت سیاه خوش آن که تشنه به آب بقا رسید و گذشت

ادامه مطلب

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می‌افکند

ادامه مطلب

ذوق وصال می‌گزد از دور پشت دست

ذوق وصال می‌گزد از دور پشت دست گرم است بس که صحبت من با خیال تو

ادامه مطلب

رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین

رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین تا تو می‌آیی به مجلس، دل به صد جا می‌رود

ادامه مطلب

روشندلی نمانده درین باغ و بوستان

روشندلی نمانده درین باغ و بوستان با خود مگر چو آب روان گفتگو کنم

ادامه مطلب

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن به اختیار پشیمانی اختیار مکن

ادامه مطلب

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم که هر چه جز دل خود می‌خورم زیان دارد

ادامه مطلب

ز گریه ابر سیه می‌شود سفید آخر

ز گریه ابر سیه می‌شود سفید آخر بس است اشک ندامت سیاهکاران را

ادامه مطلب

زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد

زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد نتوان سرسری ازمعنی پیچیده گذشت

ادامه مطلب

زین گلستان که به رنگینی آن مغروری

زین گلستان که به رنگینی آن مغروری مشت خاکی به تو ای باد سحر خواهد ماند

ادامه مطلب

سپندست کز جا جهد، جا نماید

سپندست کز جا جهد، جا نماید درین انجمن آشنایی که دارم

ادامه مطلب

سودای زلف، سلسله جنبان گفتگوست

سودای زلف، سلسله جنبان گفتگوست کوته نمی‌شود به شنیدن فسانه‌ام

ادامه مطلب

شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود

شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود ساخت بیدار دل آن صبح بناگوش مرا

ادامه مطلب

شکر توام ز تیغ زبان موج می‌زند

شکر توام ز تیغ زبان موج می‌زند چون آب اگر چه خون مرا نوش کرده‌ای

ادامه مطلب

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است سیلاب عقل گریهٔ مستانه بوده است

ادامه مطلب

صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد

صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد آب در روغن چو باشد، می‌کند شیون چراغ

ادامه مطلب

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار وقت شباب دامن فرصت نگاه دار

ادامه مطلب

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد دیده خون می‌خورد آن‌جا که نگهبانی هست

ادامه مطلب

عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد

عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد نعرهٔ مستانه‌ای در کار گردون کرده‌ایم!

ادامه مطلب

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است

ادامه مطلب

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من همیشه روزی من رزق دیگران باشد

ادامه مطلب

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم ندانستم که این‌جامحتسب هشیار می‌گیرد

ادامه مطلب

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند به من خسته بجز چشم پریدن نرسد

ادامه مطلب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد

ادامه مطلب

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را در آغوش وصال از بیم هجران بیش می‌لرزم

ادامه مطلب

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟ بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا

ادامه مطلب

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم رهروی نیست درین راه که نشکست مرا

ادامه مطلب

گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی

گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی به یک پیمانه از سر عقل را وا می‌توان کردن

ادامه مطلب

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود دست در گردن هم، شادی و غم سبز شود

ادامه مطلب

ما به امید عطای تو چنین بیکاریم

ما به امید عطای تو چنین بیکاریم کار ما را به امید دگران نگذاری

ادامه مطلب

مجوی در سفر بیخودی مقام از من

مجوی در سفر بیخودی مقام از من که در محیط، کمر باز می‌کند سیلاب

ادامه مطلب

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است که روی مردم عالم دو بار باید دید!

ادامه مطلب

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد

ادامه مطلب

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من نمی‌توانم ازین لقمه حلال گذشت!

ادامه مطلب

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین عشقبازی پله‌ای از دار بالاتر نداشت

ادامه مطلب

منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند

منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند ما به جای سفره، خجلت پیش مهمان می‌کشیم!

ادامه مطلب