پیش ازین، بر رفتگان افسوس می‌خوردند خلق

پیش ازین، بر رفتگان افسوس می‌خوردند خلق می‌خورند افسوس در ایام ما بر ماندگان

ادامه مطلب

تا می‌توان گرفتن، ای دلبران به گردن

تا می‌توان گرفتن، ای دلبران به گردن در دست و پا مریزید، خون حلال ما را

ادامه مطلب

تو پا به دامن منزل بکش که تا دامن

تو پا به دامن منزل بکش که تا دامن هزار مرحله دارد شکسته‌پایی ما

ادامه مطلب

جایی نمی‌روی که دل بدگمان من

جایی نمی‌روی که دل بدگمان من تا بازگشتن تو به صد جا نمی‌رود

ادامه مطلب

جهان بهشت شد از نوبهار، باده بیار

جهان بهشت شد از نوبهار، باده بیار که در بهشت حلال است باده نوشیدن

ادامه مطلب

چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری

چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری که آزادی کند دلگیر، اطفال دبستان را

ادامه مطلب

چه سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد؟

چه سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد؟ مرا که عمر به زندان گذشت و چاه تمام

ادامه مطلب

چو شد زهر عادت، مضرت نبخشد

چو شد زهر عادت، مضرت نبخشد به مرگ آشنا کن به تدریج جان را

ادامه مطلب

چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را؟

چون به داغ غربت من دل نسوزد سنگ را؟ خال موزونم که بر رخسار زشت افتاده‌ام

ادامه مطلب

چون کمان و تیر، در وحشت سرای روزگار

چون کمان و تیر، در وحشت سرای روزگار تا به هم پیوسته‌ایم از هم جدا افتاده‌ایم

ادامه مطلب

چیده‌ایم از دو جهان دامن الفت چون سرو

چیده‌ایم از دو جهان دامن الفت چون سرو هر که از ما گذرد آب روان می‌دانیم

ادامه مطلب

حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند

حیرت مرا ز همسفران پیشتر فکند پای به خواب رفته درین ره روانترست

ادامه مطلب

خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم

خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم لنگر درد تو، چون کوه گران کرد مرا

ادامه مطلب

خصم درونی از برون، بارست بر دل بیشتر

خصم درونی از برون، بارست بر دل بیشتر با دشمنان کن آشتی، با خویشتن در جنگ شو

ادامه مطلب

خوش بود در قدم صافدلان جان دادن

خوش بود در قدم صافدلان جان دادن کاش در پای خم می‌شکند شیشهٔ ما

ادامه مطلب

داغ عمر رفته افسردن نمی‌داند که چیست

داغ عمر رفته افسردن نمی‌داند که چیست آتش این کاروان، مردن نمی‌داند که چیست

ادامه مطلب

در پایهٔ خود، هیچ کسی خرد نباشد

در پایهٔ خود، هیچ کسی خرد نباشد تا جغد بود ساکن ویرانه، بزرگ است

ادامه مطلب

در دل آهن کند فریاد مظلومان اثر

در دل آهن کند فریاد مظلومان اثر ناله از زندانیان افزون بود زنجیر را

ادامه مطلب

در عالم ایجاد من آن طفل یتیمم

در عالم ایجاد من آن طفل یتیمم کز شیر، به دشنام کند دایه خموشم

ادامه مطلب

در معرکهٔ عشق، دلیرانه متازید

در معرکهٔ عشق، دلیرانه متازید بر صفحهٔ دریا نتوان مشق شنا کرد

ادامه مطلب

درین دو هفته که مهمان این چمن شده‌ای

درین دو هفته که مهمان این چمن شده‌ای به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است

ادامه مطلب

دست و پا گم می‌کنم زان نرگس نیلوفری

دست و پا گم می‌کنم زان نرگس نیلوفری من که عمری شد بلای آسمانی می‌کشم

ادامه مطلب

دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود

دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود

ادامه مطلب

دل نبندند عزیزان جهان در وطنی

دل نبندند عزیزان جهان در وطنی که به یوسف ندهد وقت سفر پیرهنی

ادامه مطلب

یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من

یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من با هیچ قفل، راست نیامد کلید من

ادامه مطلب

دلم ز منت آب حیات گشت سیاه

دلم ز منت آب حیات گشت سیاه خوش آن که تشنه به آب بقا رسید و گذشت

ادامه مطلب

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می‌افکند

ادامه مطلب

ذوق وصال می‌گزد از دور پشت دست

ذوق وصال می‌گزد از دور پشت دست گرم است بس که صحبت من با خیال تو

ادامه مطلب

رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین

رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین تا تو می‌آیی به مجلس، دل به صد جا می‌رود

ادامه مطلب

روشندلی نمانده درین باغ و بوستان

روشندلی نمانده درین باغ و بوستان با خود مگر چو آب روان گفتگو کنم

ادامه مطلب

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن به اختیار پشیمانی اختیار مکن

ادامه مطلب

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم که هر چه جز دل خود می‌خورم زیان دارد

ادامه مطلب

ز عمر، قسمت ما نیست جز زمان وداع

ز عمر، قسمت ما نیست جز زمان وداع چو آن چراغ که وقت سحر شود روشن

ادامه مطلب

زان چهرهٔ عرقناک، زنهار بر حذر باش

زان چهرهٔ عرقناک، زنهار بر حذر باش سیلاب عقل و هوش است، این قطره‌های باران

ادامه مطلب

زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است

زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است ما ز نقش پا چراغ مردم آینده‌ایم

ادامه مطلب

سپهر خون به دلم می‌کند، نمی‌داند

سپهر خون به دلم می‌کند، نمی‌داند که آبروی سفال شکسته از باده است

ادامه مطلب

سوگند می‌دهم به سر زلف خود ترا

سوگند می‌دهم به سر زلف خود ترا کز من اگر شکسته تری یافتی بگو

ادامه مطلب

شب را اگر از مرده دلی زنده نداری

شب را اگر از مرده دلی زنده نداری جهدی کن و دامان سحرگاه نگه‌دار

ادامه مطلب

شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی

شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه می‌سوزد

ادامه مطلب

شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم

شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم بر هم زدهٔ زلف نگارم چه توان کرد

ادامه مطلب

صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی

صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی گر به ظاهر کوه باصحرا به هم پیوسته است

ادامه مطلب

طالعی کو، که گشایم در گلزار ترا؟

طالعی کو، که گشایم در گلزار ترا؟ مغرب بوسه کنم مشرق گفتار ترا

ادامه مطلب

عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز

عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز مگذارید که گلچین به شتابش ببرد

ادامه مطلب

عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند

عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند

ادامه مطلب

غافل کند از کوتهی عمر شکایت

غافل کند از کوتهی عمر شکایت شب در نظر مردم بیدار، بلندست

ادامه مطلب

غم عالم فراوان است و من یک غنچه‌دل دارم

غم عالم فراوان است و من یک غنچه‌دل دارم چسان در شیشهٔ ساعت کنم ریگ بیابان را؟

ادامه مطلب

فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را

فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد

ادامه مطلب

قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست

قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست سیل از رفتن نمی‌ماند اگر پل بشکند

ادامه مطلب

کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟

کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟ که بی نسیم، گل از شاخسار می‌ریزد

ادامه مطلب

کم نشد از گریهٔ مستانه، خواب غفلتم

کم نشد از گریهٔ مستانه، خواب غفلتم سیل نتوانست کند از جای خود این سنگ را

ادامه مطلب