به پای خم برسانید مشت خاک مرا

به پای خم برسانید مشت خاک مرا که دستگیری من از سبو نمی‌آید

ادامه مطلب

به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من

به دامان قیامت پاک نتوان کرد خون من همین جا پاک کن ای سنگدل با خود حسابم را

ادامه مطلب

به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر

به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر یک قدم بی چاه در صحرای کنعان تو نیست

ادامه مطلب

بود ز وضع جهان هایهای گریهٔ من

بود ز وضع جهان هایهای گریهٔ من ز سنگلاخ فغان ساز می‌کند سیلاب

ادامه مطلب

بید مجنونیم، برگ ما زبان خامشی است

بید مجنونیم، برگ ما زبان خامشی است گل بچین از برگ ما، احوال بار ما مپرس

ادامه مطلب

پرستشی که مدام است، می پرستی ماست

پرستشی که مدام است، می پرستی ماست شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست

ادامه مطلب

پیوسته است سلسله موجها به هم

پیوسته است سلسله موجها به هم خود را شکسته، هر که دل ما شکسته است

ادامه مطلب

تا ننوشانم، نگردد در مذاقم خوشگوار

تا ننوشانم، نگردد در مذاقم خوشگوار در قدح چون خضر اگر آب بقا باشد مرا

ادامه مطلب

تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است

تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است پای خود را چون تواند داشتن روشن چراغ؟

ادامه مطلب

جز روی او که در عرق شرم غوطه زد

جز روی او که در عرق شرم غوطه زد یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است

ادامه مطلب

چشم بیداری است هر کوکب درین وحشت سرا

چشم بیداری است هر کوکب درین وحشت سرا در میان اینقدر بیدار، چون خوابد کسی؟

ادامه مطلب

چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟

چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟ آنقدر خواب نگه دار که در گور کنی

ادامه مطلب

چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش

چه شبها روز کردم در شبستان سر زلفش که اوراق دل صد پاره را بر یکدگر بستم

ادامه مطلب

چو غنچه دست و رخی تازه کن به شبنم اشک

چو غنچه دست و رخی تازه کن به شبنم اشک نشسته روی به دیوان صبحگاه مرو

ادامه مطلب

چون دست برآرم به گرفتن، که ز غیرت

چون دست برآرم به گرفتن، که ز غیرت بارست به من عبرت از ایام گرفتن!

ادامه مطلب

چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سائل

چون کوه، بزرگان جهان آنچه به سائل بی منت و بی فاصله بخشند، جواب است !

ادامه مطلب

حاصل این مزرع ویران بجز تشویش نیست

حاصل این مزرع ویران بجز تشویش نیست از خراج آسودگی خواهی، به سلطانش گذار

ادامه مطلب

حفظ صورت می‌توان کردن به ظاهر در نماز

حفظ صورت می‌توان کردن به ظاهر در نماز روی دل را جانب محراب کردن مشکل است

ادامه مطلب

خبر به آینه می‌گیرم از نفس هر دم

خبر به آینه می‌گیرم از نفس هر دم به زندگی شده‌ام بس که بدگمان بی تو

ادامه مطلب

خمارآلودهٔ یوسف به پیراهن نمی‌سازد

خمارآلودهٔ یوسف به پیراهن نمی‌سازد ز پیش چشم من بردار این مینای خالی را

ادامه مطلب

خوشا رهنوردی که چون صبح صادق

خوشا رهنوردی که چون صبح صادق نفس راست چون کرد، گردد روانه

ادامه مطلب

دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق

دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق بوی پیراهن ز مصر آخر ره کنعان گرفت

ادامه مطلب

در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او

در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او تا پسته لب گشود، دل خود به جا نیافت!

ادامه مطلب

در دیار عشق، کس را دل نمی‌سوزد به کس

در دیار عشق، کس را دل نمی‌سوزد به کس از تب گرم است این‌جا شمع بالین خسته را

ادامه مطلب

در عشق پیش بینی، سنگ ره وصال است

در عشق پیش بینی، سنگ ره وصال است شد سیل محو در بحر، از پیش پا ندیدن

ادامه مطلب

در هر که ترا دیده، به حسرت نگرانم

در هر که ترا دیده، به حسرت نگرانم عمری است که من زنده به جان دگرانم

ادامه مطلب

درین ریاض من آن شبنم گرانجانم

درین ریاض من آن شبنم گرانجانم که در خزان به شکر خواب نو بهار روم

ادامه مطلب

دستش به چیدن سر ما کار تیغ کرد

دستش به چیدن سر ما کار تیغ کرد چون گل به روی هر که درین باغ وا شدیم

ادامه مطلب

دل را حیات از نفس آرمیده است

دل را حیات از نفس آرمیده است بیماری نسیم دهد جان، چراغ را

ادامه مطلب

یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد

یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد زلف شکسته تو به صد دل چه می‌کند؟

ادامه مطلب

دلم ز کنج قفس تا گرفت، دانستم

دلم ز کنج قفس تا گرفت، دانستم که در بهشت مکرر نمی‌توان بودن

ادامه مطلب

دیدن آیینه را بر طاق نسیان می‌نهی

دیدن آیینه را بر طاق نسیان می‌نهی گر بدانی شوق دیدارت چه با دل می‌کند

ادامه مطلب

راه خوابیده رسانید به منزل خود را

راه خوابیده رسانید به منزل خود را نرساندی تو گرانجان به در دل خود را

ادامه مطلب

رمزی است ز پاس ادب عشق، که مرغان

رمزی است ز پاس ادب عشق، که مرغان شب نوبت پرواز به پروانه گذارند

ادامه مطلب

روشندلان همیشه سفر در وطن کنند

روشندلان همیشه سفر در وطن کنند استاده است شمع و همان گرم رفتن است

ادامه مطلب

ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم

ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم بلایی آدمی را بدتر از شهرت نمی‌باشد

ادامه مطلب

ز راستی نبود شاخه‌های بی بر را

ز راستی نبود شاخه‌های بی بر را خجالتی که من از قامت دو تا دارم

ادامه مطلب

ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را

ز مرگ تلخ پروا نیست بی برگ و نوایان را چراغ تنگدستان خامشی را از هوا گیرد

ادامه مطلب

زلیخا چشم یاری از صبا دارد،نمی‌داند

زلیخا چشم یاری از صبا دارد،نمی‌داند که بوی پیرهن چشم چون دستار می‌باید

ادامه مطلب

زینت ظاهر چه کار آید دل افسرده را؟

زینت ظاهر چه کار آید دل افسرده را؟ نقش بر دیوار زندان گر نباشد گو مباش

ادامه مطلب

ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم

ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم به هر چه شکر نکردیم، یاد آن کردیم

ادامه مطلب

سیاه در دو جهان باد، روی موی سفید!

سیاه در دو جهان باد، روی موی سفید! که همچو صبح گرانسنگ ساخت خواب مرا

ادامه مطلب

شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است

شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است پوشیده است پست و بلند زمین در آب

ادامه مطلب

شکسته حالی من پیش یار باید دید

شکسته حالی من پیش یار باید دید خزان رنگ مرا در بهار باید دید

ادامه مطلب

شیرازهٔ بهار تماشا گسسته بود

شیرازهٔ بهار تماشا گسسته بود تا مرغ پر شکستهٔ ما فکر بال کرد

ادامه مطلب

صد عقده زهد خشک به کارم فکنده بود

صد عقده زهد خشک به کارم فکنده بود ذکرش به خیر باد که تسبیح من گسیخت !

ادامه مطلب

طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید

طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید شب شود کوتاه، چون صبح از دو جانب سر زند

ادامه مطلب

عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید

عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید مراداغ دل گم گشته از نو تازه می‌گردد

ادامه مطلب

عمر چون قافله ریگ روان در گذرست

عمر چون قافله ریگ روان در گذرست تا بنا بر سر این ریگ روان نگذاری

ادامه مطلب

غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش

غافل مشو ز مرگ، که در چشم اهل هوش موی سفید رشته به انگشت بستن است

ادامه مطلب