به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد

به نسیمی ز گلستان سفری می‌گردد برگ عیش من و اوراق خزان هر دو یکی است

ادامه مطلب

بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران

بوسه را در نامه می‌پیچد برای دیگران آن که می‌دارد دریغ از عاشقان پیغام را

ادامه مطلب

بیداری دولت به سبکروحی من نیست

بیداری دولت به سبکروحی من نیست هرچند که در چشم تو چون خواب گرانم

ادامه مطلب

پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند

پیر مغان ز توبه ترا منع اگر کند زنهار گوش هوش به آن خیره خواه دار

ادامه مطلب

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

ادامه مطلب

تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است

تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است می‌زند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند

ادامه مطلب

تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست

تیره بختیهای ما از پستی اقبال نیست از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است

ادامه مطلب

جهان به مجلس مستان بی خرد ماند

جهان به مجلس مستان بی خرد ماند که در شکنجه بود هر کشی که هشیارست

ادامه مطلب

چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست

چشم ما چون زاهدان بر میوهٔ فردوس نیست تشنهٔ بویی ازان سیب زنخدانیم ما

ادامه مطلب

چندان که درین دایره چون چشم پریدم

چندان که درین دایره چون چشم پریدم حاصل نشد از خرمن دونان پر کاهم

ادامه مطلب

چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش

چه مشکل خوان خطی دارد سر زلف پریشانش که در هر حرف او صد جا زبان شانه می‌گیرد!

ادامه مطلب

چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام

چو گردباد به سرگشتگی برآمده‌ام نمی‌رود دل گمره به هیچ راه مرا

ادامه مطلب

چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد

چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد صد سلسله از برگ نهادند به پایم

ادامه مطلب

چون گره شد به گلو لقمهٔ غم، باده طلب

چون گره شد به گلو لقمهٔ غم، باده طلب به حلالی خور اگر آب حرامی داری

ادامه مطلب

حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ

حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ تیر باران اشارت بود از شهرت خویش

ادامه مطلب

خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است

خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است ریسمان بازی تقلید مکرر شده است

ادامه مطلب

خزان رسید و گل افشانی بهار نماند

خزان رسید و گل افشانی بهار نماند به دست بوسه فریب چمن، نگار نماند

ادامه مطلب

خنده چون مینای می کم کن، که چون خالی شدی

خنده چون مینای می کم کن، که چون خالی شدی می‌گذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا

ادامه مطلب

خون هزار بوسه به دل جوش می‌زند

خون هزار بوسه به دل جوش می‌زند از دیدن حنای کف پای او مرا

ادامه مطلب

داند که روح در تن خاکی چه می‌کشد

داند که روح در تن خاکی چه می‌کشد هر ناز پروری که به غربت فتاده است

ادامه مطلب

در جبههٔ ستارهٔ من این فروغ نیست

در جبههٔ ستارهٔ من این فروغ نیست یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟

ادامه مطلب

در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین

در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین گاهگاهی رخصت بوس و کناری بوده است

ادامه مطلب

در کوی میکشان نبود راه، بخل را

در کوی میکشان نبود راه، بخل را این‌جاز دست خشک سبو آب می‌چکد

ادامه مطلب

درکوی مکافات، محال است که آخر

درکوی مکافات، محال است که آخر یوسف به سر راه زلیخا ننشیند

ادامه مطلب

درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می

درین میخانه از خاکی نهادان، چون سبوی می که بار دوش می‌گردد که بار از دوش بردارد؟

ادامه مطلب

دشمن خانگی از خصم برونی بترست

دشمن خانگی از خصم برونی بترست بیشتر شکوهٔ یوسف ز برادر باشد

ادامه مطلب

دل ز بی‌عشقی درون سینه‌ام افسرده شد

دل ز بی‌عشقی درون سینه‌ام افسرده شد داغ این قندیل روشن در دل محراب ماند

ادامه مطلب

یک ساعت است گرمی هنگامهٔ هوس

یک ساعت است گرمی هنگامهٔ هوس زود از سر حباب هوا می‌رود برون

ادامه مطلب

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند آتش امان نمی‌دهد آتش‌پرست را

ادامه مطلب

دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید

دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید کرد در ایام بخت ما، قضای خوابها

ادامه مطلب

رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی

رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی شمع در شبها به دست آرد دل پروانه را

ادامه مطلب

رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات

رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات صبح چون کرد نفس راست، روان خواهد شد

ادامه مطلب

ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست

ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را

ادامه مطلب

ز حرف حق درین ایام باطل بوی خون آید

ز حرف حق درین ایام باطل بوی خون آید عروج دار دارد نشاهٔ صهبای منصوری

ادامه مطلب

ز روزگار جوانی خبر چه می‌پرسی ؟

ز روزگار جوانی خبر چه می‌پرسی ؟ چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت

ادامه مطلب

ز فکر جامه ونان چون برآیم ؟

ز فکر جامه ونان چون برآیم ؟ که بیرون و درونم را گرفته است

ادامه مطلب

زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است

زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است تا نگردی مست، این بار گران نتوان کشید

ادامه مطلب

ساحلی نیست به از شستن دست از جانش

ساحلی نیست به از شستن دست از جانش آن که سیلاب ز پی دارد و دریا درپیش

ادامه مطلب

سر به هم آورده دیدم برگ‌های غنچه را

سر به هم آورده دیدم برگ‌های غنچه را اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد

ادامه مطلب

سیل از ویرانهٔ من شرمساری می‌برد

سیل از ویرانهٔ من شرمساری می‌برد نیست جز افسوس در کف، خانه‌پرداز مرا

ادامه مطلب

شد از فشار گردون، موی سفید و سر زد

شد از فشار گردون، موی سفید و سر زد شیری که خورده بودیم، در روزگار طفلی

ادامه مطلب

شکایتی است که مردم ز یکدگر دارند

شکایتی است که مردم ز یکدگر دارند حکایتی که درین روزگار می‌شنوم

ادامه مطلب

صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بود

صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بود بی دل پاک، سخن پاک نگردد هرگز

ادامه مطلب

صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل را

صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل را تو بی‌پروا برون از عهدهٔ یک دل نمی‌آیی

ادامه مطلب

عاقبت در سینه‌ام دل از تپیدن باز ماند

عاقبت در سینه‌ام دل از تپیدن باز ماند بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند

ادامه مطلب

عشق بالادست و جان بیقرارم داده‌اند

عشق بالادست و جان بیقرارم داده‌اند ساغر لبریز و دست رعشه دارم داده‌اند

ادامه مطلب

عنان به دست فرومایگان مده زنهار

عنان به دست فرومایگان مده زنهار که در مصالح خود خرج می‌کنند ترا

ادامه مطلب

غربت مپسندید که افتید به زندان

غربت مپسندید که افتید به زندان بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است

ادامه مطلب

فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا

فتح بابی نشد از کعبه و بتخانه مرا بعد ازین گوش بر آواز در دل باشم

ادامه مطلب

فغان که همچو قلم نیست از نگون‌بختی

فغان که همچو قلم نیست از نگون‌بختی به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا

ادامه مطلب