هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید

هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید کاری که به همت رود از پیش، خبر کن

ادامه مطلب

هر که مست است درین میکده هشیارترست

هر که مست است درین میکده هشیارترست هر که از بیخبران است خبردارترست

ادامه مطلب

هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را

هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است

ادامه مطلب

هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد

هوشمندی که به هنگامهٔ مستان افتد مصلحت نیست که هشیار نماید خود را

ادامه مطلب

یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟

یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟ این نه موجی است که از خاطر ساحل برود

ادامه مطلب

آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد

آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد خواب در وقت سحرگاه گران می‌گردد

ادامه مطلب

از پا فتادگانیم، در زیر پا نظر کن

از پا فتادگانیم، در زیر پا نظر کن از دست رفتگانیم، دستی به دست ما ده

ادامه مطلب

از حجاب حسن شرم آلودهٔ لیلی، هنوز

از حجاب حسن شرم آلودهٔ لیلی، هنوز بید مجنون سر به پیش انداختن بار آورد

ادامه مطلب

از دیده هرچه رفت، ز دل دور می‌شود

از دیده هرچه رفت، ز دل دور می‌شود من پیش چشم خلق ز دل دور می‌شوم

ادامه مطلب

از صدر تا رسندبزرگان به آستان

از صدر تا رسندبزرگان به آستان از عالم آستانه نشینان گذشته‌اند

ادامه مطلب

از من خبر دوری این راه مپرسید

از من خبر دوری این راه مپرسید چندان نفسم نیست که پیغام گذارم

ادامه مطلب

استاده‌اند بر سر پا شعله‌ها تمام

استاده‌اند بر سر پا شعله‌ها تمام امشب کدام سوخته مهمان آتش است ؟

ادامه مطلب

اگر چه موی سفیدست صبح آگاهی

اگر چه موی سفیدست صبح آگاهی به چشم نرم تو بیدرد، پردهٔ خواب است

ادامه مطلب

آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش

آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش آه اگر در دل عاشق نگرد صورت خویش

ادامه مطلب

ای آینه، در روی زمین دیدنیی نیست

ای آینه، در روی زمین دیدنیی نیست بیهوده چرا منت پرداز کشیدی؟

ادامه مطلب

ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند

ای کوه طور، گردن دعوی مکن بلند آخر دل شکسته ما جلوه‌گاه کیست ؟

ادامه مطلب

اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است

اینجاکه منم، قیمت دل هر دو جهان است آنجاکه تویی، در چه حساب است دل ما

ادامه مطلب

با موی سفید اشک ندامت نفشاندیم

با موی سفید اشک ندامت نفشاندیم در صبح چنین، تازه نکردیم وضویی

ادامه مطلب

بپذیر عذر باده‌کشان را، که همچو موج

بپذیر عذر باده‌کشان را، که همچو موج در دست خویش نیست عنان، آب برده را

ادامه مطلب

بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد

بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد تا خس و خاشاک هستی را به هم پیچیده‌ام

ادامه مطلب

برهمن از حضور بت، دل آسوده‌ای دارد

برهمن از حضور بت، دل آسوده‌ای دارد نباشد دل به جا آن را که در غیب است معبودش

ادامه مطلب

بنای توبهٔ سنگین ما خطر دارد

بنای توبهٔ سنگین ما خطر دارد اگر بهار به این آب و تاب می‌گذرد

ادامه مطلب

به بلبلان چمن ای گل آن‌چنان‌سر کن

به بلبلان چمن ای گل آن‌چنان‌سر کن که در بهار سر از خاک برتوانی کرد

ادامه مطلب

به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش که گل و میوه این باغ به چیدن نرسد

ادامه مطلب

به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم

به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم که از تردامنی با غنچه همبستر شود شبنم

ادامه مطلب

به یاد هر چه خوری، می همان نشاط دهد

به یاد هر چه خوری، می همان نشاط دهد به ذوق نشاهٔ طفلی، می دو ساله بده

ادامه مطلب

بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست

بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست در شکر خواب بهارست خزانی که تراست

ادامه مطلب

پای به خواب رفتهٔ کوه تحملم

پای به خواب رفتهٔ کوه تحملم نتوان به تیغ کرد ز دامن جدا مرا

ادامه مطلب

پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت

پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت پل را ندیده‌ام که ز سیلاب بگذرد

ادامه مطلب

تا داده‌ام عنان توکل ز دست خویش

تا داده‌ام عنان توکل ز دست خویش کارم همیشه در گره از استخاره هاست

ادامه مطلب

تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمی‌آرد

تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمی‌آرد به است از جنت در بسته زندانی که من دارم

ادامه مطلب

جان محال است که در جسم بود فارغبال

جان محال است که در جسم بود فارغبال خواب آشفته بود مردم زندانی را

ادامه مطلب

چاه این بادیه از نقش قدم بیشترست

چاه این بادیه از نقش قدم بیشترست بی‌چراغ دل آگاه به این راه مرو

ادامه مطلب

چنان در خانهٔ آیینه محو دیدن خویشی

چنان در خانهٔ آیینه محو دیدن خویشی که گر عالم شود زیر و زبر بیرون نمی‌آیی

ادامه مطلب

چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟

چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟ ستاره نقطهٔ سهوست صبح روشن را

ادامه مطلب

چو بید اگر چه درین باغ بی برآمده‌ام

چو بید اگر چه درین باغ بی برآمده‌ام به عذر بی ثمری سایه گستر آمده‌ام

ادامه مطلب

چون حباب از یکدلان باده نابیم ما

چون حباب از یکدلان باده نابیم ما از هواداران پابرجای این آبیم ما

ادامه مطلب

چون طفل نوسوار به میدان اختیار

چون طفل نوسوار به میدان اختیار دارم عنان به دست و به دستم اراده نیست

ادامه مطلب

چون نظر بر حاصل عمر عزیزان می‌کنم

چون نظر بر حاصل عمر عزیزان می‌کنم از دل بی‌حاصلم صد آه می‌آید برون

ادامه مطلب

حسرت اوقات غفلت چون ز دل بیرون رود؟

حسرت اوقات غفلت چون ز دل بیرون رود؟ داغ فرزندست فوت وقت، از دل چون رود؟

ادامه مطلب

خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند

خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند چون کمان در خانهٔ خویشند هر جا می‌روند

ادامه مطلب

خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم

خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم پشت دستی به گل چیده و ناچیده زدیم

ادامه مطلب

خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن

خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن به روی سبزه و گل همچو آب غلتیدن

ادامه مطلب

خیرگی دارد ترا محروم، ورنه گلرخان

خیرگی دارد ترا محروم، ورنه گلرخان همچو شبنم از هوا گیرند چشم پاک را

ادامه مطلب

دخل جهان سفله نگردد به خرج کم

دخل جهان سفله نگردد به خرج کم چندان که می‌برند به خاک، آرزو به جاست

ادامه مطلب

در دشت با سرابم، در بحر یار آبم

در دشت با سرابم، در بحر یار آبم چون موج در عذابم، از خوش عنانی خویش

ادامه مطلب

در طلب، ما بی زبانان امت پروانه‌ایم

در طلب، ما بی زبانان امت پروانه‌ایم سوختن از عرض مطلب پیش ما آسانترست

ادامه مطلب

در گوشه فقس مگر از دل برآورم

در گوشه فقس مگر از دل برآورم این خارهاکه در دلم از آشیانه است

ادامه مطلب

درین دو هفته که ابر بهار در گذرست

درین دو هفته که ابر بهار در گذرست تو نیز دامن امید چون صدف واکن

ادامه مطلب

دست ماگیر ای سبک جولان، که چون نقش قدم

دست ماگیر ای سبک جولان، که چون نقش قدم خاک بر سر، دست بر دل، خار در پا مانده‌ایم

ادامه مطلب