در آخرین پروازهای‌مان همواره محبوس زمینیم!

در آخرین پروازهای‌مان همواره محبوس زمینیم! و آن‌جا که آزادی و رهایی از پیکر پارچه‌های چسبیده به تن هم می‌گذرد زنجیر به تن کرده‌ایم! آن‌گاه…

ادامه مطلب

چرا یار و دیار در کنار هم می‌آیند؟

چرا یار و دیار در کنار هم می‌آیند؟ یار برای دیار قافیه‌ی خوبی نیست! آسمان به زمین و زمین به آسمان پر بکشد؛ فیل از…

ادامه مطلب

‍به خاطر تمام شش صبح‌های تابستانی متاسفم

‍به خاطر تمام شش صبح‌های تابستانی متاسفم که به جای دویدن در خیابان روبروی آینه نشستم و یک ساعت مشغول کمرنگ کردن لکه‌ی تیره‌ی روی…

ادامه مطلب

اول حرف مردمم عمری‌ست

اول حرف مردمم عمری‌ست قصۀ سیب و گندمم عمری‌ست فکر کردم که دوستم داری با خودمم در توهمم عمری‌ست تمنا توانگر

ادامه مطلب

‍ مردَم شدی که بوسه ببخشم لب تو را

‍ مردَم شدی که بوسه ببخشم لب تو را با جسم سرد، گرم بسازم شب تو را مردَم شدی که بگذرم از زنده‌گی خویش از…

ادامه مطلب

‍ خوش به‌حالت پرندۀ زیبا، آسمانت همیشه بارانی‌ست

‍ خوش به‌حالت پرندۀ زیبا، آسمانت همیشه بارانی‌ست وای بر من‌که چشم خستۀ من پشت دیوار درد زندانی‌ست خوش به‌حالت اگرکه گریه کنی همه حتی…

ادامه مطلب

‍ بالاتر از معشوقه و بالاتر از همسر

‍ بالاتر از معشوقه و بالاتر از همسر بالاتر از شک بودی و بالاتر از باور تو کوه بودی آفتابی پشت سر با تو خورشید…

ادامه مطلب

نامه ی یک صد و سی ام

نامه ی یک صد و سی ام ژوزه‌ی عزیزم ساعت شنی کم عمر ما به عبث تمام شد. زنده‌گی آیینه‌وار، نامرد است؛ تو پشت آیینه‌های…

ادامه مطلب

مثل کوهی که در آغوشِ من است

مثل کوهی که در آغوشِ من است عمر نوحی که در آغوشِ من است تنِ سوزانِ مردِ زیبایی‌ست ـ این شکوهی که در آغوشُ من…

ادامه مطلب

قتل‌های روحی از کشته کشته ساخته‌اند،

قتل‌های روحی از کشته کشته ساخته‌اند، مرده‌گان روحی دانه به دانه راه می‌روند! دریغ که هیچ محکمه‌یی برای این قتل‌ها وجود ندارد. اگر قرار بود…

ادامه مطلب

سرت سلامت اگر روزگار یارت نیست

سرت سلامت اگر روزگار یارت نیست نه روزگار؛ نه گیرم که یار یارت نیست کلاه خوب و قشنگی‌ست روی سر بگذار که سایه هست اگر…

ادامه مطلب

خوشا به حال شکستی که می‌رسد از راه

خوشا به حال شکستی که می‌رسد از راه خوشا به حال همان کوه مانده در دل کاه خوشا به حال تو ای انتظار بیهوده خوشا…

ادامه مطلب

تو ریشه‌ی منی!

تو ریشه‌ی منی! از تو آب می‌خورم! از تو بال می‌کشم! از تو نور می‌گیرم! قیچی برداشته‌ام افتاده‌ام به جانم برگ‌های رنج را دانه به…

ادامه مطلب

بند هر پیراهنی از شانه می‌افتد

بند هر پیراهنی از شانه می‌افتد گاهی شانه‌های ما چنان پیر و خسته می‌شوند که حتی بار آستین را هم نمی‌توانند تحمل کنند. چه برسد…

ادامه مطلب

آوخ کابل جان!

آوخ کابل جان! اگر می‌دانستیم روزی تو را از ما خواهند گرفت؛ لحظه لحظه‌ات را قدر می‌دانستیم. هوای پر دودت را؛ دریای خشکت را که…

ادامه مطلب

‍ کی شده‌ست آغاز این راهی که پایانی نداشت

‍ کی شده‌ست آغاز این راهی که پایانی نداشت درد من از اولش هم هیچ درمانی نداشت خوانده‌ام من شعرهایم را یکایک مو به مو…

ادامه مطلب

‍ در گلویم نشسته‌ای ای بغض،

‍ در گلویم نشسته‌ای ای بغض، استخوان بودنت نشد باور ای زبان تمام عاشق‌ها بی‌زبان بودنت نشد باور گرگ بودم و اعتماد تو بود ختم…

ادامه مطلب

‍ از حرف از سکوت

‍ از حرف از سکوت در این شیشۀ دراز رخ، عطر تن تو را حبس کرده‌ام! ای‌کاش می‌توانستم بوسه‌ات را نیز در شیشه‌یی حبس کنم…

ادامه مطلب

نامۀ یک ‌صد و بیست ‌و هشتم

نامۀ یک ‌صد و بیست ‌و هشتم آه ای گمشدۀ پیدا! ای معنی به دنیا آمدنم! که تا چشم باز کردم تو را دیدم و…

ادامه مطلب

مادرم یک‌دامن، گل‌داشت و یک‌کوه، سنگ

مادرم یک‌دامن، گل‌داشت و یک‌کوه، سنگ دلش نیامد سنگ را روی سرم خراب کند! یک‌دامن گل را روی سرم ریخت و خودش در دل سنگ‌ها…

ادامه مطلب

قد می‌کشد گیاه غزل با صدای تو

قد می‌کشد گیاه غزل با صدای تو انگار پر شده است دلم از هوای تو معنای زنده‌گی من انگار مردن است تنها به خاطر تو…

ادامه مطلب

سر مانده بی‌کلاه، به دادم نمی‌رسی؟

سر مانده بی‌کلاه، به دادم نمی‌رسی؟ ای مرد بی‌سپاه، به دادم نمی‌رسی؟ تسبیح‌های من سبب دوری‌ام شدند «هَیَ‌عَلَی‌الفَلاَح» به دادم نمی‌رسی؟ گیرم که رستگار شدم…

ادامه مطلب

خون اندوه، رگ‌های مرا آبیاری کرده است

خون اندوه، رگ‌های مرا آبیاری کرده است از گیسوانم جنگل می‌روید از دهانم دود می‌جهد از گونه‌هایم اناب از پیشانی‌ام خورشید… باغ‌بان از دست رفته‌ی…

ادامه مطلب

تو را نمی‌دیدند.

تو را نمی‌دیدند. تو را نمی‌شناختند. چنان عاشقانه نگاهت کردم که نگاه‌ها عاشقت شدند. چنان راز طلایی وجود تو را به تمام جهان شرح دادم…

ادامه مطلب

به اتوبان بزرگی که خیابان وصل است؛

به اتوبان بزرگی که خیابان وصل است؛ به درختان حجیمی که گلستان وصل‌ است و به راهی که به من وصل می‌شود؛ تا کوچ و…

ادامه مطلب

ای آدمک کوکی! ای کوکیِ سرگردان!

ای آدمک کوکی! ای کوکیِ سرگردان! من مانده به تو خیره، تو مانده به من حیران ای منتظرش یک عمر با قهوه‌ی یخ‌کرده هر روز…

ادامه مطلب

‍ ما کفتر و بازیم نه یک روح، نه یک تن

‍ ما کفتر و بازیم نه یک روح، نه یک تن لعنت به دل تنگ تو، لعنت به دل من بس‌کن که ازین قصه دلم…

ادامه مطلب

‍ روبروی تو می‌نشینم با ….آنچنانی که دوستت دارم

‍ روبروی تو می‌نشینم با ….آنچنانی که دوستت دارم با زبانی که دوستم داری؟ با زبانی که دوستت دارم روبروی تو ماه‌ها همه‌گی لب‌شان تا…

ادامه مطلب

‍ امروز بیش از پیش خود را خسته می‌بینم

‍ امروز بیش از پیش خود را خسته می‌بینم این قلب مادر مرده را بشکسته می‌بینم لب‌های پستت بوسه ارزان می‌دهند؛ اما از ساده‌گی هر…

ادامه مطلب