معماری کلمات در رباعی با بهار، تابستان، پاییز و زمستان

معماری کلمات در رباعی با بهار، تابستان، پاییز و زمستان ای سردی نو بهار پیرم کردی در تنگه‌ی یک فصل اسیرم کردی مردم همه گشنه‌ی…

ادامه مطلب

یک‌روز پس از فراموشی

یک‌روز پس از فراموشی به پاییز رفتم به پاییز ماندم به پاییز دهان‌کجی کردم من به خزان موهایم به زمستان خنده‌هایم دست هر پاییزی را…

ادامه مطلب

من یک دخترم

من یک دخترم خدای ناز و طنازی؛ اما به جای آن‌که جوانی و لطافتم را به زنده‌گی و خاک مرگ بسپارم از لطافت دخترانه‌ام لباسی…

ادامه مطلب

ما کفتر و بازیم نه یک روح، نه یک تن

ما کفتر و بازیم نه یک روح، نه یک تن لعنت به دل تنگ تو، لعنت به دل من بس‌کن که ازین قصه دلم سخت…

ادامه مطلب

عکسی از میز

عکسی از میز عکسی از گل‌دان میز، عکس کفش‌هایی به پاهای تو عکس پاشنه‌های بلند کفش من عکس سرخی تیزِ لب‌سرین عاشق عکس تو آن…

ادامه مطلب

دیباچه‌ی نوروزی و تنهایی ما

دیباچه‌ی نوروزی و تنهایی ما ای شهر پر از بغض تماشایی ما اندوه ملولی‌ست مرا می‌کاود بغضی که میان چای من می‌گرید شهری که بدون…

ادامه مطلب

حق دارد آسمان که بالا بلند است

حق دارد آسمان که بالا بلند است مثل خدا که ستودنی مثل تو که دست‌نیافتنی تو نخستین انسان آسمانی ساکن در زمینی آسمان خانه‌ی خداست؛…

ادامه مطلب

تنم را در زیر دیوار انداختی

تنم را در زیر دیوار انداختی بینی‌‌ام را به دودکش‌های بخاری سپردی؛ ناخن‌هایم را به شیشه‌ها کشیدی؛ موهایم را لای چرخ گوشت انداختی. از کدام…

ادامه مطلب

بگذار که حسرتت به جانم باشد

بگذار که حسرتت به جانم باشد این زهر همیشه در جهانم باشد ای مرد! مپندار که تنها شده‌ام بعد از تو جهانی نگرانم باشد! تمنا…

ادامه مطلب

آستین کهنه است؛ اما من

آستین کهنه است؛ اما من مار در آستین نداشته‌ام بوسه‌هایت اگر نمی‌بودند؛ تا قیامت جبین نداشته‌ام خواستم تا نسیم وصل شوم نیستم باد هرزه باور…

ادامه مطلب

‍ کابل به‌دوش می‌کشد امروز

‍ کابل به‌دوش می‌کشد امروز صدها تن بدون سرش را مرگ آمده‌ست تا که برقصد در شهر مرده‌گان هنرش را مرگ آمده‌ست تا که خدا…

ادامه مطلب

‍ به رؤیا می‌روم و فکر می‌کنم در جهانی دیگر دختری داشتم با گیسوانی سیاه که چشم‌هایش تنها یادگار من است!

‍ به رؤیا می‌روم و فکر می‌کنم در جهانی دیگر دختری داشتم با گیسوانی سیاه که چشم‌هایش تنها یادگار من است! به دخترم که خودش…

ادامه مطلب

‍ القصه مانند شراب کهنه سر رفتم

‍ القصه مانند شراب کهنه سر رفتم ای دست تنهایی به پای تو هدر رفتم خونم به جوش آمد خودم را کنترل کردم صبرم به…

ادامه مطلب

یک عمر است منتظر دست و دهان منی؛

یک عمر است منتظر دست و دهان منی؛ دست و دهان من؛ و مخصوصاً دهان من؛ منتظرانی دارد! ـ که یکی تو هستی و غیر…

ادامه مطلب

مواظب قلم مان باشیم!

مواظب قلم مان باشیم! ـ مبادا که غلط بنویسیم؛ ـ مبادا که نادرستی را بنویسیم؛ ـ مبادا که پای خوشی کسی را بتوانیم امضا کنیم…

ادامه مطلب

ما آدم‌های با سوادی نبودیم؛

ما آدم‌های با سوادی نبودیم؛ ما هیچ‌گاه نتوانستیم زبان نگاه هم‌دیگر را بخوانیم؛ حس شنوایی‌مان مشکل دارد، وقتی نمی‌توانیم صدای سکوت هم‌دیگر را بشنویم؛ حس…

ادامه مطلب

عشق توهمی بیش نیست!

عشق توهمی بیش نیست! عشق سلاح کشتار جمعی‌ست! از شکوه کوه می‌هراسند. سنگ ریزه‌های کوه را بر می‌دارند؛ تا به یادش آورند: کوه از روی…

ادامه مطلب

دیواری روبه‌رویم!

دیواری روبه‌رویم! گیسویی پُشت سرم! من به‌پیش می‌روم و دیوار سدِ راه من می‌شود. گیسوانم به پشت سر می‌روند و هیچ‌چیز سد راه آنان نمی‌شود….

ادامه مطلب

چه کتاب‌ها که برای نوشتن

چه کتاب‌ها که برای نوشتن چه حرف‌ها که برای گفتن… پشتوانه‌ام… ولی؛ سیل عظیم پروانه‌های سکوت! تمنا توانگر

ادامه مطلب

تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و

تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و وجود نازکت آغشته‌ی گزند شد و به عمر کوتهِ تو ردپای غم‌ها ماند هزار و یک شبِ غم‌های…

ادامه مطلب

برای دو سال نبود استاد رهنورد زریاب!

برای دو سال نبود استاد رهنورد زریاب! تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و وجود نازکت آغشته‌ی گزند شد و به عمر کوتهِ تو ردپای…

ادامه مطلب

از عشق اگر رها شوم

از عشق اگر رها شوم به طبیعتم باز می‌گردم به جنگلی که موهایم را به عاریت سپرده است! و چشمه‌یی که چشمانم را سیراب کرده…

ادامه مطلب

‍ قد می‌کشد گیاه غزل با صدای تو

‍ قد می‌کشد گیاه غزل با صدای تو انگار پر شده است دلم از هوای تو معنای زنده‌گی من انگار مردن است تنها به خاطر…

ادامه مطلب

‍ چقدر بودنت ای تلخ کهنه، شیرین است

‍ چقدر بودنت ای تلخ کهنه، شیرین است سکوت کردم و گفتم که زنده‌گی این است به خنده‌بازی من محو می‌شوی؛ اما کسی که پشت…

ادامه مطلب

و ساعت خسته از تکرار هربار

و ساعت خسته از تکرار هربار شکایت می‌کند با سقف و دیوار و می‌دانم که می‌آید دوباره که بشکافد سکوتم را به اظهار تمنا توانگر

ادامه مطلب

من در این‌کوره به جایی نرسیدم دیدم ‏

من در این‌کوره به جایی نرسیدم دیدم ‏ آه دیوانه‌گی ای‌کاش نمی‌فهمیدم فکر کردم که به دنبال تو هستم؛ اما روزگاری‌ست فقط دور خودم چرخیدم…

ادامه مطلب

لباس‌هایم کجا هستند؟

لباس‌هایم کجا هستند؟ احساس خفه‌گی می‌کنم بدون لباس‌هایم نمی‌توانم راه بروم بدون لباس‌هایم نمی‌توانم نفس بکشم بدون لباس‌هایم می‌ترسم از زمین، هوا، آب و درخت…

ادامه مطلب

صورتم را چروک می‌گیرد

صورتم را چروک می‌گیرد پیری از راه می‌رسد یک‌بار! این همه دلبری نمی‌ماند پس تو هم دست از سرم بردار تو نه آنی که فصل…

ادامه مطلب

دوباره خاطره‌یی سبز شد در آغوشم

دوباره خاطره‌یی سبز شد در آغوشم دوباره طعم شرابی که می‌برد هوشم چکیده است غمی کهنه در مسیر سفر و خالی است صدای تو از…

ادامه مطلب

چون دوره‌گردهای دروغین یکی یکی

چون دوره‌گردهای دروغین یکی یکی گشتیم دور هیچ آه ای کلاف خسته‌ی تنهای حوصله! بسیار بی‌رمق شده‌ام پس دگر مپیچ چون دوره‌گردهای دروغین یکی یکی…

ادامه مطلب

تمنا توانگر

تمنا توانگر با بادهای وحشی با غصه‌های اهلی ِآن شیرمستِ مستم با ردِپای اهلی گرگ است و گله‌اش را برده‌‌ست تا لبِ تیغ تیغ است…

ادامه مطلب

باید به دل‌مان یاد بدهیم؛ پایش را از گلیم‌اش درازتر نکند!

باید به دل‌مان یاد بدهیم؛ پایش را از گلیم‌اش درازتر نکند! بعضی آرزوها و آدم‌ها اندازۀ ما نیستند، به دل مان بفهمانیم به چارچوب سینه…

ادامه مطلب

از خداحافظی

از خداحافظی دگر پایان راه توست اینجا بکش کفش قشنگت را مترسک همان کفشی که مال دیگران بود نقاب رنگ رنگت را مترسک! برای هرکه…

ادامه مطلب

‍ عطش پس از تو دگر آتشین نخواهد بود

‍ عطش پس از تو دگر آتشین نخواهد بود هوای بوسه هم انگار این نخواهد بود سرم سپردۀ یک زنده‌گی‌ست می‌دانی؟ میان حلقۀ دارت نگین…

ادامه مطلب

‍ بیا که در تنِ یک فصل جان تازه بگیرم

‍ بیا که در تنِ یک فصل جان تازه بگیرم و بعد دیدن چشم تو عاشقانه بمیرم بدان که گر تو نباشی امید بودن من…

ادامه مطلب

وقتی نباشم در بغل آهسته می‌میرم

وقتی نباشم در بغل آهسته می‌میرم هم‌بازی زیبا و خوب کودکی من! مثل عروسک دوستت دارم ❤️ از جنس چوبم با تب عشق تو می‌سوزم…

ادامه مطلب

من در این کوره به جایی نرسیدم دیدم

من در این کوره به جایی نرسیدم دیدم آه دیوانه‌گی! ای کاش نمی‌فهمیدم فکر کردم که به دنبال تو هستم؛ اما روزگاری‌ست فقط دور خودم…

ادامه مطلب

لا لا لا لا ـ سیندرلا لا ای ماه!

لا لا لا لا ـ سیندرلا لا ای ماه! شهزادۀ من بی‌تو ندارم جز آه من خسته شدم بس‌که تو را پالیدم لاحول ولا قوت…

ادامه مطلب

صورتک‌ها سنگین‌اند

صورتک‌ها سنگین‌اند صورت تو سنگین است صورت من سنگین است سایه‌ی ما سنگین نیست سایه منت بودن را نمی‌کشد به همین سنگینی‌ست که هم‌دیگر را…

ادامه مطلب

دلم هزار پرستوی شاد را گم کرد

دلم هزار پرستوی شاد را گم کرد فرا رسید فراموش و یاد را گم کرد به روزهای قشنگی رسید قصه‌ی من به لب نشست؛ ولی…

ادامه مطلب

خاک گوری گرفته بر دوشش

خاک گوری گرفته بر دوشش طعم لب‌های من نمانده دگر بر لب آتشین خاموشش کت مشکی، ابای ملایی، چپن سبزه‌ی بدخشانی حیف آن چارشانه‌ی زیبا…

ادامه مطلب

تمام آرزویم این است که یک روز؛ فقط یک روز از صبح تا شام با من حرف بزنی!

تمام آرزویم این است که یک روز؛ فقط یک روز از صبح تا شام با من حرف بزنی! من به اندازه‌ی یک لالِ صدساله تشنه‌ی…

ادامه مطلب

با بادهای وحشی با غصه‌های اهلی

با بادهای وحشی با غصه‌های اهلی آن شیر مست مستم با ردپای اهلی گرگ است و گله‌اش را برده‌‌ست تا لب تیغ تیغ است بر…

ادامه مطلب

از جنس تور

از جنس تور تور برای پنهان شدن صورت عروس تور برای پرده‌های مانع نور تور برای ماهی‌ها تور برای پروانه‌ها چه قاتل وحشتناکی‌ست این ظریف…

ادامه مطلب

‍ عشق؛ آغاز سکوت است به فرجام دگر

‍ عشق؛ آغاز سکوت است به فرجام دگر زنده‌گی شعبدۀ گریه و آلام دگر همۀ شهر هواخواه تن فاحشه‌یی‌ست من‌که بدنام تو هستم و تو…

ادامه مطلب

‍ جان منی و بی‌تو جهان هیچ و درهم است

‍ جان منی و بی‌تو جهان هیچ و درهم است این زنده‌گی بدون تو یک فصل ماتم است چون باد می‌وزم به خیالاتِ هر شبت…

ادامه مطلب

هرچه با خودم کلنجار رفتم، چه بنویسم؛ تا در این قصه ثنا گو نباشم؛ چیزی به ذهنم نرسید.

هرچه با خودم کلنجار رفتم، چه بنویسم؛ تا در این قصه ثنا گو نباشم؛ چیزی به ذهنم نرسید. فقط این‌که مداومت و تلاش این دو…

ادامه مطلب

موهایم زمخت و خشم‌گین‌اند

موهایم زمخت و خشم‌گین‌اند من تارهای خشم‌ناکی را در سرم می‌پرورانم و ریشه‌های عصبانیت را بر پوست سرم بارور کرده‌ام. باد به تارهای خشم من…

ادامه مطلب

لعنت به آن‌روزی که دستان تو جاری شد

لعنت به آن‌روزی که دستان تو جاری شد با ذکر دستان تو سرمایم بهاری شد سرما خودم بودم که در خود بال می‌جستم باران زد…

ادامه مطلب

شراب می‌شوم آن‌جا که جام بگذاری

شراب می‌شوم آن‌جا که جام بگذاری به پای فصل وداعم سلام بگذاری که سنگ‌دل شده یک شهر بعد رفتن تو مگر بیایی و سنگ تمام…

ادامه مطلب