اشعار صوفی غلام نبی عشقری
با همه بیگانگی ها آشنای کیستم؟
با همه بیگانگی ها آشنای کیستم؟ راحت و آسوده در زیر لوای کیستم؟ رند شاهدبازم و با نردبازان همسبق با وجود این عمل ها پارسای…
به رسیدن وصالت بخدا تلاش دارم
به رسیدن وصالت بخدا تلاش دارم تو بیا به کلبه ی من چلو رواش دارم ز فراق تو مریضم بنما عیادتم را جگر هزار پاره،…
پیک فرهادم خبر از بیستون آورده ام
پیک فرهادم خبر از بیستون آورده ام جانب شیرین پیام جوی خون آورده ام ارمغان دیگری لیلی وشم از من مخواه باره های سنگ از…
تو رفتی در سفر هوش از سرم رفت
تو رفتی در سفر هوش از سرم رفت دلم از سينه، جان از پيکرم رفت حد و اندازه اش را من ندانم چه مقدار اشک…
خاطر شادش مباد از مرگ من غمگين شود
خاطر شادش مباد از مرگ من غمگين شود بی خبر مانيد ياران نازپرورد مرا من ز جنس درد و غم بار تجارت بسته ام جز…
دل بیمار و خسته ای دارم
دل بیمار و خسته ای دارم از گل داغ دسته ای دارم محوم از لکنت زبان کسی سخن جسته جسته ای دارم من ز چشم…
رويت اگر ز پيش نظر دور نمی شد
رويت اگر ز پيش نظر دور نمی شد در سينه ی من داغ تو ناسور نمی شد منظور نمی کرد اگر دعوت اغيار از يار…
سوی عدم اگرچه ز جور تو پر زدم
سوی عدم اگرچه ز جور تو پر زدم چون سبزه باز از سر کوی تو سرزدم صدپاره ساختم دل خود را به تیغ عشق تا…
عشق میخواهد بحدی پاس دلبر داشتن
عشق میخواهد بحدی پاس دلبر داشتن کز ادب دور است بر رویش مژه برداشتن بی جگر در بیشه های عشق نگذاری قدم در نیستان بایدت…
گرچه دوزخ را گناهم در تلاطم آورد
صگرچه دوزخ را گناهم در تلاطم آورد عاجزيهايم خدا را در ترحم آورد زاهد از آدمگريها بين جنت می رود تا برای قوت خود انبان…
من نمی گويم به عالم روزگار از من نشد
من نمی گويم به عالم روزگار از من نشد هرچه شد از من مگر افسوس يار از من نشد گل زد از داغ فراقش سينهء…
هر چه داری، وفا نداری يار
هر چه داری، وفا نداری يار ميل با آشنا نداری يار گشته ام عمرها به دور سرت سری همراه ما نداری يار عاشقت زنده جاودان…
از بار درد سرو قدم بی نمود شد
از بار درد سرو قدم بی نمود شد يعنی که عمر من به غمت خاک و دود شد رنگ رُخت ز ديدنم ای گلعزار من…
آه نوميد بی اثر نبود
آه نوميد بی اثر نبود مزرع يأس بی ثمر نبود مکن از من سراغ اهل جهان خانهء من درين گذر نبود خوانده باشی اگر تو…
با پلاس کهنه میسازو خدارا یاد کن
با پلاس کهنه میسازو خدارا یاد کن رنجها دارد قبای مشک و زعفر داشتن یکدمی از خواب گاه مرگ خود هم یاد کن تابکی از…
به غير از آستانت جا ندارم
به غير از آستانت جا ندارم به دنيا منزل و مأوا ندارم به غير از آبشار ديدۀ خويش تماشای دگر دريا ندارم خموشم کرده چشم…
پيکر آن ماه سيما نقرۀ خام است و بس
پيکر آن ماه سيما نقرۀ خام است و بس حرف اگر بی پرده گويم مغز بادام است و بس هر نفس دورش که می گردم…
توکلت علی الله می روم يار
توکلت علی الله می روم يار ز يثرب سوی بطها می روم يار چرا نالم ز گرمای مدينه به سايه باغ خرما می روم يار…
خال سيه که در بر رخسار دلبرست
خال سيه که در بر رخسار دلبرست آن خال نيست مردمک چشم عشقرست عيب دگر به حسن خداداد يار نيست موی ميان نازک او قدر…
دل در برم خدايا سوز و گداز دارد
دل در برم خدايا سوز و گداز دارد رقصد به سينهء من، آيا چساز دارد محمود عزنوی را بايد غمی نباشد چون در جهان حبيبی…
رنگ حنا بدست تو ای نوجوان خوشست
رنگ حنا بدست تو ای نوجوان خوشست حرف مبارکت به سر هر زبان خوشست دشمن اگر ز دست تو در خون نشسته است شکر خدا…
سینه ی کنده کنده یی دارم
سینه ی کنده کنده یی دارم دلک ژنده ژنده یی دارم همچو دیوانگان به حال خویش سرِ خود خنده خنده یی دارم اینقدر همرهم رقیب…
عمری دلم به ناوک نازت نشانه بود
عمری دلم به ناوک نازت نشانه بود جان دادنم به خاک درت رايگانه بود يکدم وصال يار نديدم به عمر خويش با آنکه آرزوی دلم…
گر بود يار يارم، نامهربان نمی شد
گر بود يار يارم، نامهربان نمی شد پشت درش که رفتم، از من نهان نمی شد دنيا و دين خود را پيش رخش نهادم ديدار…
من نمی گويم چنين کن يا چنان کار مرا
من نمی گويم چنين کن يا چنان کار مرا مهربان گردان الهی اندکی يار مرا کافر عشق برهمن زادۀ گرديده ام از سر زلف بتان…
نيم گلباز و نی گل ميفروشم
نيم گلباز و نی گل ميفروشم نه صيادم نه بلبل ميفروشم برای زينت و زيب نكويان بهر سو عطر كاكل ميفرو شم ندارد گلرخان تاب…
آرزو دارم که دل آيينه ی رويت شود
آرزو دارم که دل آيينه ی رويت شود قبله ام روی تو و محرابم ابرويت شود قشقه از چين بناگوشت جبينم را سزد گردنم زنار…
ای خوشا دوری که میل خاکبازی داشتم
ای خوشا دوری که میل خاکبازی داشتم از غبار راه طفلان سرفرازی داشتم یاد آن شبها که بر یاد لب پر خنده یی تا سحر…
بادا هميشه رتبه ات ای دلربا بلند
بادا هميشه رتبه ات ای دلربا بلند کز وصف قامتت شده اشعار ما بلند حسن اينقدر تغافل و ناز و ادا نداشت عجز و نياز…
به گوش من صدای زنگ عشق است
به گوش من صدای زنگ عشق است مگر عالم پر از آهنگ عشق است سر مجنون که می بارد ز هر سو بدانی يا ندانی…
تا تار کاکلت دارد به عاشق تارها
تا تار کاکلت دارد به عاشق تارها چشم جادويت به افسون می نمايد کارها درد بی درمان ما را ای مسيحا چاره کن کز لب…
تو چه دانی که چها می کشم از دوری تو
تو چه دانی که چها می کشم از دوری تو شب جدا، روز جدا، صبح جدا، شام جدا بی خواصی نبود روغن هر چيز که…
خون شدم، رنگ حنای تو مرا ياد آمد
خون شدم، رنگ حنای تو مرا ياد آمد خاک گشتم، کف پـای تو مرا ياد آمد شاخ گل در چمن از باد صبا می لرزيد…
در لعل لبت گرچه حيات دو جهانست
در لعل لبت گرچه حيات دو جهانست حسن تو سراپا به خدا آفت جانست قدر گل رخسار خود ای شوخ ندانی رويت به خدا قبلهٔ…
ز بازار محبت غم خريدم
ز بازار محبت غم خريدم خريدم غم وليكن كم خريدم همين داغی كه حالا بر دل ماست ندانم از كدام عالم خريدم عسل ميجستم از…
شام شد روزم خدايا سرپناه من کجاست
شام شد روزم خدايا سرپناه من کجاست تا دمی راحت نمايم خوابگاه من کجاست بی سر و پا ميدوم در هرطرف ديوانه وار کفش من…
صرف کردم عمر خود را در غزلسراييها
صرف کردم عمر خود را در غزلسراييها سالها کشيدم من رنج بينواييها روز پيش چشم من پر غبار گرديده در سراغ مه رويان باختم صفاييها…
گشتم دچار گردش دوران کمک، کمک
گشتم دچار گردش دوران کمک، کمک از سرگذشت خار مغيلان کمک، کمک با خنده خنده عشق به مرگم دچار کرد کارم رسيده است به پايان…
من نمی گويم که تنها ساغر و پيمانه سوخت
من نمی گويم که تنها ساغر و پيمانه سوخت بلکه برق روی آن ساقی می و ميخانه سوخت گرچه مجنون خاک شد اندر غم ليلای…
هرقدر طرب رو داد داغ و دردم افزون شد
هرقدر طرب رو داد داغ و دردم افزون شد در شب وصال تو آب ديده ام خون شد شوخ جامه زيب من، دست و بازويت…
يک عمر در پی تو دويدم دگر بس است
يک عمر در پی تو دويدم دگر بس است از خوان عشق خوردن خون جگر بس است گر شب تمام شد ننشينی به ياد دوست…
ای دلربا بدست تو اين دلربا خوشست
ای دلربا بدست تو اين دلربا خوشست آلاب و تاب و راک تو سر تا به پا خوشست دارم طلب به پای تو يک بوسه…
باز امشب ای رقیبان ساز می خواهد دلم
باز امشب ای رقیبان ساز می خواهد دلم شوخ آتش پرچه ی طناز می خواهد دلم چون زلیخا پیر گردیدم جوان سازم ز لطف از…
به نظر وصل دلبری دارم
به نظر وصل دلبری دارم هوس ماه پيكری دارم باعث ناله ام چه ميپرسی دلربای ستمگری دارم گشتم از هجر او مثال هلال تن بيمار…
تا دل به چين کاکل يار آشيانه ساخت
تا دل به چين کاکل يار آشيانه ساخت خود را هزار پاره بمانند شانه ساخت آن شوخ جای غير مگر وعده دار بود کز پيش…
تويی قُمری منم زاغ سيه پر
تويی قُمری منم زاغ سيه پر منم شارو تو می باشی کبوتر بود بين من و تو فرق بسيار که من ابرم تويی خورشيد انور…
خير خدايا دلم زنگ خطر می زند
خير خدايا دلم زنگ خطر می زند چرخ مگر بر سرم سنگ دگر می زند کنده ز من يار را کی بتواند رقيب گرچه به…
دلم از سير گلشن وا نگردد
دلم از سير گلشن وا نگردد بکامم آن شکر لب تا نگردد برو ناصح مکن منعم ز گريه به اين جادوگری دريا نگردد ز جای…
راست بودم من زمانی، گشته ام حالا کجک
راست بودم من زمانی، گشته ام حالا کجک راه رفته کی توانم بی عصا بين سرک همچو برگ بيد می لرزد ز سر تا پای…
شب و روز از پی سودای گيسوی تو می آيد
سشب و روز از پی سودای گيسوی تو می آيد مه و خورشيد و انجم ديدن روی تو می آيد اگر از گل فزونتر نيست…