اشعار صوفی غلام نبی عشقری
بی یار و بی دیارم، فوج علم ندارم
بی یار و بی دیارم، فوج علم ندارم پامال و خاکسارم، جاه و حشم ندارم از بسکه بی سرانجام افتاده کار و بارم بتخانه ساز…
تا من اسیر حلقهء آن گوش گشته ام
تا من اسیر حلقهء آن گوش گشته ام از بار نام و ننگ سبک دوش گشته ام سر تا بپای من به غم و درد…
حاصل نشد ز وصل تو کامم هزار حيف
حاصل نشد ز وصل تو کامم هزار حيف بدنام شد به عشق تو نامم هزار حيف صبحم به درد و داغ فراقت بسر رسيد روشن…
در روزگار دورۀ آخر زمان رسيد
در روزگار دورۀ آخر زمان رسيد سر تا سر جهان ز تحول بجان رسيد اوضاع دهر را نگرم در تنزل است سيلاب گمرهی سر اين…
ديده ام ديد و دل کشيد ترا
ديده ام ديد و دل کشيد ترا شوق با نقد جان خريد ترا چقدر خوب و خوشنما و قشنگ خالق عالم آفريد ترا ديدی ای…
زاهد اگرچه لاف ز پرهيز می زند
زاهد اگرچه لاف ز پرهيز می زند بيند چو روی دختر زر خيز می زند ای دل کناره شو بخدا کشته می شوي تُرکم سخن…
شهر پر بيگانه شد يک آشنا رويی نماند
شهر پر بيگانه شد يک آشنا رويی نماند لاله رويی، سرو قدی، عنبرين مويی نماند پير و برنای جهان شد يک قلم با روی و…
کاشکی من هم به دنیا خانه ای می داشتم
کاشکی من هم به دنیا خانه ای می داشتم خانۀ با ساغر و پیمانه ای می داشتم زلف شیرینی به چنگم آمدی چون کوهکن گر…
مرا زياد محبت به خوبرويان است
مرا زياد محبت به خوبرويان است چو بت پرستمشان تا که در تنم جان است ز چشمه سار دلت قطرۀ به ديده رسان که در…
نگارا لباس قشنگ تو خوش
نگارا لباس قشنگ تو خوش قد و قامت شوخ و شنگ تو خوش مبادا ز پای تو مهميز دور خراميدن با شرنگ تو خوش شکار…
نه همدمی كه دمی نام دوستان ببرد
نه همدمی كه دمی نام دوستان ببرد نه قاصدی كه پيامی به دلستان ببرد هزار بار به دور سرش طواف كنم كسی كه نام تو…
ياد ايامی که دير و کعبه ام روی تو بود
ياد ايامی که دير و کعبه ام روی تو بود سبحه و زنار من از تار گيسوی تو بود دست و بازوی ترا بدنام بيجا…
الحذر ای دل که برق روی خوبان آتش است
الحذر ای دل که برق روی خوبان آتش است آتش سوزندۀ بسيار سوزان آتش است در ميان دلکشان دور از تو می سوزم چو شمع…
ای که چشمت باج از چشم غزالان می گرفت
ای که چشمت باج از چشم غزالان می گرفت وز نگاه دلفريبت مردمان جان می گرفت حسن زيبايت سراپا صاحب اعجاز بود عنبرين مويت خراج…
بسيار کنج و کاو مکن اختيار نيست
بسيار کنج و کاو مکن اختيار نيست اسرار زندگی به کسی آشکار نيست هستی غريق و ليک نباشی تو نا اميد بحر هر قدر وسيع…
بیا بیا که جگرخون و بیقرار تو ام
بیا بیا که جگرخون و بیقرار تو ام خراب و خسته و بیمار و زرد و زار تو ام بیا شبی ز کباب دلم بکن…
تا نازبوی خط ز لبت سر کشيده است
صتا نازبوی خط ز لبت سر کشيده است يک بر هزار حسن تو جوهر کشيده است تا بر سرت کلاه نظامی نهادۀ سرو قد تو…
چه عیدست اینکه قربانت نگشتم
چه عیدست اینکه قربانت نگشتم شهید تیغ عریانت نگشتم ندادم سر به قربانگاه نازت که خاک راه جولانت نگشتم شدم خاک ره و برباد رفتم…
در عالم کثرتی به کثرت ميجوش
در عالم کثرتی به کثرت ميجوش چون واصل وحدت شدی می باش خموش مجبوری کنون که در سر بازاري هرچيز فروش ليک خود را مفروش…
دوش هر صاحبدلی کز بار غم خم می شود
دوش هر صاحبدلی کز بار غم خم می شود صورت محراب حاجتهای عالم می شود از سر و سامان گذشتن در ره حق سهل نيست…
زلیخاوار دیشب قصهء نیخانه می گفتم
زلیخاوار دیشب قصهء نیخانه می گفتم به پاس خاطر یوسف وشی افسانه می گفتم ز کیف گردش چشم خمارآلود بیمارش حدیث عشرت انگیز می و…
صاحب اساس بودم و گشتم ملنگ هم
صاحب اساس بودم و گشتم ملنگ هم دادم زکات مال و گرفتم قلنگ هم آیینهء شکستهء ما را که می خرد؟ خوردست موریانه و بگرفته…
کاکلت را شانه کردی عالمی ديوانه شد
کاکلت را شانه کردی عالمی ديوانه شد شمع رويت را نمودی مرد و زن پروانه شد اين برهمن زاده را هر بی سر و پايی…
مزن انگشت بر داغ دل من
مزن انگشت بر داغ دل من دلم سوراخها دارد چو غربال به ياد روی تو باشم شب و روز دهم خيرات بر نام تو هر…
نگویی بهر دنیا گریه کردم
نگویی بهر دنیا گریه کردم پی آن سرو رعنا گریه کردم کسی در غم شریک من نگردید به حال خویش تنها گریه کردم به عمر…
نوازش کن به وصلت یا بکش با خنجر تیزم
نوازش کن به وصلت یا بکش با خنجر تیزم که از درد فراقت خون دل از دیده میریزم ترحم کن به احوال خرابم ورنه در…
ياد روزی که دلم آيينه ی روی تو بود
ياد روزی که دلم آيينه ی روی تو بود سجدۀ بندگيم در خم ابروی تو بود کوکوی فاختگان اين سخنم داد بياد که نمود چمن…
امشب چه باعث است که خوابم نمی برد
امشب چه باعث است که خوابم نمی برد دريا شدست ديده و آبم نمی برد مانند سايه بسکه زمينگير گشته ام از اين جهان اجل…
ای لاله رو بوصف تو دیوان نوشته ام
ای لاله رو بوصف تو دیوان نوشته ام یاد رخت نموده گلستان نوشته ام از بسکه دیده ام شده محو جمال تو در هر ورق…
به افسوس و به حرمان گشته يی يار
به افسوس و به حرمان گشته يی يار ز کردارت پشيمان گشته يی يار ندامت در دلت بسيار داري چو زلف خود پريشان گشته يی…
بيا که مست و مدهوشت شوم يار
بيا که مست و مدهوشت شوم يار غلام حلقه بر گوشت شوم يار نزاکت از سر و پايت زند جوش خراب اين بر و دوشت…
تابکی گردم از آن دلبر خودکام جدا
تابکی گردم از آن دلبر خودکام جدا چند باشم ز وصالش من ناکام جدا من از آن روز که عاشق به رخ يار شدم گشته…
حرف ناگفته گفتنی دارد
حرف ناگفته گفتنی دارد دُر ناسفته سفتنی دارد چو رباطست اين جهان کهن آمدن ميل رفتنی دارد اين چه پيراهنيست بر تن ما نه گريبان…
در طریق عشق خام افتاده ام
در طریق عشق خام افتاده ام در دهان خاص و عام افتاده ام در قطار شاعران عصر خویش هرزه سنج و بی لگام افتاده ام…
ديدۀ من آشنای روی نيکويت نبود
ديدۀ من آشنای روی نيکويت نبود خود خريدارم شدی سودای من سويت نبود ساختی واقف مرا از دلربايی های خويش پيش ازين گشت و گذارم…
زين پرسيدنم نباشد گناه من کو خطای من چه
زين پرسيدنم نباشد گناه من کو خطای من چه به سرگرانی و تند خويی ز برم رفته نگارم امروز پس از زمانی به عشق و…
شيرين گذشت و خاک ورا باد ميبرد
شيرين گذشت و خاک ورا باد ميبرد خسرو هنوز رشک ز فرهاد ميبرد در بين سينه ام شده چندی که ميتپد بازم کجا همين دل…
کس نشد پيدا که در بزمت مرا ياد آورد
کس نشد پيدا که در بزمت مرا ياد آورد مشت خاکم را مگر بر درگهت باد آورد يک رفيق دستگيری در جهان پيدا نشد تا…
مست خوابی و نرگست باز است
سمست خوابی و نرگست باز است در سراپايت عالم ناز است همدمان دلبر مرا گوييد زودآ روح من به پرواز است رمز ابروی يار را…
می نمايی اگر جدايی باز
می نمايی اگر جدايی باز مکن همراهم آشنايی باز تويی بر من مثال عمر عزيز چون روی از نظر، نيايی باز من ندارم اميد ياری…
نهنگ شوق من با آب پيچد
نهنگ شوق من با آب پيچد به اميد دُر ناياب پيچد چو دريا اشک چشم من روانست به آن موجی که با گرداب پيچد ز…
ياد دورانی که دورانم به دور يار بود
ياد دورانی که دورانم به دور يار بود صاحب اقبال بودم بخت من بيدار بود در صف شاهد پرستان امتيازی داشتم دلبرم در اردوی خوبان…
آن شوخ دلنواز چو کبک دری گذشت
آن شوخ دلنواز چو کبک دری گذشت از دور ديد سوی من و سرسری گذشت همراه غير جوره ز پيش دکان من چين بر جبين…
اين بود خواهش يگانهٔ ما
اين بود خواهش يگانهٔ ما که بيايی شبی به خانهٔ ما کاش نزديک خانه ات می بود در و ديوار و بام خانهٔ ما من…
بگذر ز خواهشات رضاجوی يار باش
بگذر ز خواهشات رضاجوی يار باش هر امر بر سرت که نمايد تيار باش از سات و بات و فيشن و آرايشت گذر عجز و…
بیخود و سرشار چشم نیمخواب کیستم
بیخود و سرشار چشم نیمخواب کیستم اینقدر پر نشئه و مست از شراب کیستم مایل قتلم کدامین تیغ ابرو گشته است همچو برگ بید لرزان…
تنها نگفته ام رخ زيبا گل گلاب
تنها نگفته ام رخ زيبا گل گلاب از پای تا به سر تويی جانا گل گلاب خوش کرده ام دو چيز از اين گلشن جهان…
حسن فرنگ و جرمن پامال دلبر ماست
حسن فرنگ و جرمن پامال دلبر ماست سر افسر اروپا آن شوخ کافر ماست ای نور ديده آخر قدرم چرا نداني اين حسن آبدارت از…
در دبستان بهر تحصيليم ما
در دبستان بهر تحصيليم ما روزها در قال و در قيليم ما چرس و افيون چارۀ ما کی کند مست و سرشار برنديليم ما گر…
دیریست ترا ای گل خودروی ندیدم
دیریست ترا ای گل خودروی ندیدم مانند تو سنگین دل و بدخوی ندیدم چون آب روان عمر به هجران تو بگذشت یک لحظه ترا بر…