نهنگ شوق من با آب پيچد

نهنگ شوق من با آب پيچد به اميد دُر ناياب پيچد چو دريا اشک چشم من روانست به آن موجی که با گرداب پيچد ز…

ادامه مطلب

ياد دورانی که دورانم به دور يار بود

ياد دورانی که دورانم به دور يار بود صاحب اقبال بودم بخت من بيدار بود در صف شاهد پرستان امتيازی داشتم دلبرم در اردوی خوبان…

ادامه مطلب

آن شوخ دلنواز چو کبک دری گذشت

آن شوخ دلنواز چو کبک دری گذشت از دور ديد سوی من و سرسری گذشت همراه غير جوره ز پيش دکان من چين بر جبين…

ادامه مطلب

اين بود خواهش يگانهٔ ما

اين بود خواهش يگانهٔ ما که بيايی شبی به خانهٔ ما کاش نزديک خانه ات می بود در و ديوار و بام خانهٔ ما من…

ادامه مطلب

بگذر ز خواهشات رضاجوی يار باش

بگذر ز خواهشات رضاجوی يار باش هر امر بر سرت که نمايد تيار باش از سات و بات و فيشن و آرايشت گذر عجز و…

ادامه مطلب

بیخود و سرشار چشم نیمخواب کیستم

بیخود و سرشار چشم نیمخواب کیستم اینقدر پر نشئه و مست از شراب کیستم مایل قتلم کدامین تیغ ابرو گشته است همچو برگ بید لرزان…

ادامه مطلب

تنها نگفته ام رخ زيبا گل گلاب

تنها نگفته ام رخ زيبا گل گلاب از پای تا به سر تويی جانا گل گلاب خوش کرده ام دو چيز از اين گلشن جهان…

ادامه مطلب

حسن فرنگ و جرمن پامال دلبر ماست

حسن فرنگ و جرمن پامال دلبر ماست سر افسر اروپا آن شوخ کافر ماست ای نور ديده آخر قدرم چرا نداني اين حسن آبدارت از…

ادامه مطلب

در دبستان بهر تحصيليم ما

در دبستان بهر تحصيليم ما روزها در قال و در قيليم ما چرس و افيون چارۀ ما کی کند مست و سرشار برنديليم ما گر…

ادامه مطلب

دیریست ترا ای گل خودروی ندیدم

دیریست ترا ای گل خودروی ندیدم مانند تو سنگین دل و بدخوی ندیدم چون آب روان عمر به هجران تو بگذشت یک لحظه ترا بر…

ادامه مطلب

سازهای سينهٔ ما کمتر از سنتور نيست

سازهای سينهٔ ما کمتر از سنتور نيست همچو آهنگ دلم در کاسهٔ تنبور نيست گر به نامت شهرۀ عالم شدم از من مرنج کيست آن…

ادامه مطلب

عاقبت عشقت مرا رنجور کرد

عاقبت عشقت مرا رنجور کرد داغهای تازه ام ناسور کرد ناخنی زد ابرويت بر سينه ام دل صدای چينی فغفور کرد زاهد از حسن حقيقت…

ادامه مطلب

کوهکن را کوه کندن کار سنگين بوده است

کوهکن را کوه کندن کار سنگين بوده است زانکه اين امر بزرگ از لعل شيرين بوده است حلقه های کاکلت چون ناقهٔ چين بوده است…

ادامه مطلب

مقدر است که تا روح در بدن باشد

مقدر است که تا روح در بدن باشد تغافل از تو و ديدار کار من باشد چراغ لاله به صحرا و دل به سينهء من…

ادامه مطلب

هرچند که در هستی خود خاک ندارم

هرچند که در هستی خود خاک ندارم دیوانه ی عشقم غم افلاک ندارم بی نشه غم درد تو هرگز نشود حل خون می خورم امروز…

ادامه مطلب

يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد پدر

يک مو زيان به شوکت حسنت نمی رسد پدر روزی سوی شکسته دل بینوا بیا گر از پدر اجازه نداری به جای من پيشش بهانه…

ادامه مطلب

انتخاب من ز حسن يار سيب غبغب است

انتخاب من ز حسن يار سيب غبغب است گرچه شيرينتر در آن گلزار عناب لب است رفته از يادم خدا می داند ايام صحت سالها…

ادامه مطلب

اين عکس شوخ و شنگ قشنگ از نگار ماست

اين عکس شوخ و شنگ قشنگ از نگار ماست مانند جان هميشه به جيب و کنار ماست بعد از وفات هم سر ما زير پای…

ادامه مطلب

به اين تمکين که ساقی باده در پيمانه ميريزد

به اين تمکين که ساقی باده در پيمانه ميريزد رسد تا دور ما ديوار اين ميخانه ميريزد گرفتی چون پی مجنون ز رسوايی مرنج ای…

ادامه مطلب

پاس و لحاظ و مردمی مردمان نماند

پاس و لحاظ و مردمی مردمان نماند شرم و حيا به ديدۀ خورد و کلان نماند چشم وفا و مهر و محبت به کس مدار…

ادامه مطلب

تنها نه همين سنبل و ريحان کج و پيچ است

تنها نه همين سنبل و ريحان کج و پيچ است هر برگ و گل و شاخ درختان کج و پيچ است دلدار من اين دود…

ادامه مطلب

حوض گل و شکوفه گل و آبشار گل

حوض گل و شکوفه گل و آبشار گل بالاحصار ماست که دارد هزار گل اکنون که از تصرف بيگانه شد خلاص ای باغبان هرآنچه توانی…

ادامه مطلب

در ميان سينه ام دل می خورد بسيار چرخ

در ميان سينه ام دل می خورد بسيار چرخ می زند يارم مگر در خانهٔ اغيار چرخ گشته ام از بسکه سرگردان دور دامني می…

ادامه مطلب

رفتم به چمن تا که بگيرم خبر گل

رفتم به چمن تا که بگيرم خبر گل شد جنگ ميان من و بلبل بسر گل گلچين چو خبر شد ز نفاق من و بلبل…

ادامه مطلب

ساز من ساز مست آهنگ است

سصساز من ساز مست آهنگ است از دگر نشه ها مرا ننگ است سوی ليلی به چشم مجنون بين يار کس را مگو که بدرنگ…

ادامه مطلب

عرض مرا بخدمت آن سيمبر کنيد

عرض مرا بخدمت آن سيمبر کنيد گر رنجه شد طبيعت او، مختصر کنيد امشب اميد زندگيم نيست تا سحر فردا سر جنازه ام او را…

ادامه مطلب

گر بهشتم می سزد ديدار جانانم بس است

گر بهشتم می سزد ديدار جانانم بس است ور به دوزخ لايقم تکليف هجرانم بس است ای فلک بر دوش من بار غم دنيا منه…

ادامه مطلب

مرا با مصحف روی تو سوگند

مرا با مصحف روی تو سوگند به بسم الله ابروی تو سوگند نشانده قامتت در خاک ما را به قد سرو دلجوی تو سوگند به…

ادامه مطلب

هر چيز که دارم همه از آن تو باشد

هر چيز که دارم همه از آن تو باشد خيرات سر و سرو خرامان تو باشد بين صدف کون و مکان ای در ناياب دردانه…

ادامه مطلب

آدمی با عقل و دانش آدم است

آدمی با عقل و دانش آدم است شخصيت با جامه و دستار نيست شش جهت پر باشد از صنع خدا ديدهء ما قابل ديدار نيست…

ادامه مطلب

اهل جهان به يکدگر هرگز وفا نکرد

اهل جهان به يکدگر هرگز وفا نکرد کس با کس آشنايی بی مدعا نکرد از وعده های آن بت پيمان شکن مپرس کز صد هزار…

ادامه مطلب

اين جفاجوی ستمگر يار ديرين من است

اين جفاجوی ستمگر يار ديرين من است گشته همدست رقيبان در پی کين من است باعث چين جبين از يار پرسيدم شبي گفت سودايی مشو…

ادامه مطلب

به تار عاشقی بندم خدايا

به تار عاشقی بندم خدايا شهيد دشت ميوندم خدايا شفا بخش از کرم درد دلم را مکن محتاج گلقندم خدايا اگر سوزی اگر سازی تو…

ادامه مطلب

پی آزار من يار از رقيبان ياد می آرد

پی آزار من يار از رقيبان ياد می آرد مرا اين شيوه اش بر داد و بر بيداد می آرد نگردد قطع تا روز قيامت…

ادامه مطلب

تو رفتی از جهان سامانه ات ماند

تو رفتی از جهان سامانه ات ماند برايم يادگار افسانه ات ماند لب و دندان و کامت خاک گرديد سبو و ساغر و پيمانه ات…

ادامه مطلب

چندان من از فراق تو آه و فغان کنم

چندان من از فراق تو آه و فغان کنم کز آب چشم سیل بکویت روان کنم چون مرده افگنم سر راه تو خویش را شاید…

ادامه مطلب

دل آن باشد که آرامی ندارد

دل آن باشد که آرامی ندارد بجز ياد دلآرامی ندارد خجالت می کشم از ياد ياري که با من خط و پيغامی ندارد به آن…

ادامه مطلب

رميده آرزوهايم ز آغوش

رميده آرزوهايم ز آغوش ندارم در جهان سرپوش و پاپوش سراپا سوختم در آتش عشق مگر مانده است طعم خام و نيمجوش بهای يک نگاهت…

ادامه مطلب

سر گرفته است کار من امروز

سر گرفته است کار من امروز پخته شد اعتبار من امروز حرف قتلم سپيد خواهد شد سرخ پوشيده يار من امروز می زند چرخ از…

ادامه مطلب

عشق شيرين کوهکن را مغز سر خواهد کشيد

عشق شيرين کوهکن را مغز سر خواهد کشيد جوی خونی از بن کوه و کمر خواهد کشيد ای زليخا پا به دامن کش به نی…

ادامه مطلب

کباب کردی و بريان نمودی جان مرا

کباب کردی و بريان نمودی جان مرا بسوختی به ستم جسم ناتوان مرا چو تحفه بر سر ميزت گذاشتم دل خود به روی من زدی…

ادامه مطلب

من ضرب تیغ ابروی نازت شمرده ام

من ضرب تیغ ابروی نازت شمرده ام از صدهزار زخم یکی کم نخورده ام نی خون به دیده دارم و نی آه در جگر از…

ادامه مطلب

هر که را داغ در جگر نبود

هر که را داغ در جگر نبود از ره عاشقی خبر نبود حال مرغ دلم چه می پرسي در کفم غير مشت پر نبود ندهم…

ادامه مطلب

احوال کوهکن را از بيستون بياريد

احوال کوهکن را از بيستون بياريد پهلوی قصر شيرين يک رود خون بياريد شيرين بقصر خسرو غمگين به خويش می گفت مينای می شکسته، ساغر…

ادامه مطلب

ای خوش آن وقتيکه يوسف را زليخا می خريد

ای خوش آن وقتيکه يوسف را زليخا می خريد کاش از بهر نثارش جانی از ما می خريد بهر پا انداز نازش از بيابان ختن…

ادامه مطلب

با همه بیگانگی ها آشنای کیستم؟

با همه بیگانگی ها آشنای کیستم؟ راحت و آسوده در زیر لوای کیستم؟ رند شاهدبازم و با نردبازان همسبق با وجود این عمل ها پارسای…

ادامه مطلب

به رسیدن وصالت بخدا تلاش دارم

به رسیدن وصالت بخدا تلاش دارم تو بیا به کلبه ی من چلو رواش دارم ز فراق تو مریضم بنما عیادتم را جگر هزار پاره،…

ادامه مطلب

پیک فرهادم خبر از بیستون آورده ام

پیک فرهادم خبر از بیستون آورده ام جانب شیرین پیام جوی خون آورده ام ارمغان دیگری لیلی وشم از من مخواه باره های سنگ از…

ادامه مطلب

تو رفتی در سفر هوش از سرم رفت

تو رفتی در سفر هوش از سرم رفت دلم از سينه، جان از پيکرم رفت حد و اندازه اش را من ندانم چه مقدار اشک…

ادامه مطلب

خاطر شادش مباد از مرگ من غمگين شود

خاطر شادش مباد از مرگ من غمگين شود بی خبر مانيد ياران نازپرورد مرا من ز جنس درد و غم بار تجارت بسته ام جز…

ادامه مطلب