احمد ضیا قاریزاده
پير خرد
پير خرد هر چه در اين كره پا در هواست غرقه و پوينده ى راه فناست پا زدن و دست زدن هر طرف غرق…
بوى بهار
بوى بهار فصل بهار ميرسد كوه نگر کران نگر سبزه چمن چمن ببین لاله جهان جهان نگر ابر بهارى ميچكد آب حيات بر زمين مریم…
برق آسمانى
برق آسمانى نى فيض ياب پيرى، نى بهره از جوانى گر زندگى همين است، لعنت به زندگانى اين نكته روشنم شد از قامت خميده كز…
آيينه ى دل
آيينه ى دل عقده تا كى فكنم در دل بيحاصل خويش حل مگر از دهن يار كنم مشكل خويش راز گمگشته ى اين قطره خون…
آن خداوندى كه اضداد آفريد
آن خداوندى كه اضداد آفريد صيد پيدا كرد و صياد آفريد نوش خند اندر لب شيرين نهاد اشك شور از ديده ى خونين كشاد شام…
از ما چه ميخواهد وطن
از ما چه ميخواهد وطن نى فريب و زرق و نى پندار ميخواهد وطن هر چه ميخواهد به مردم كار ميخواهد وطن تنبلى و…
يخبندان
يخبندان آنچه بر جان غريبان برف و يخبندان كند زندگي را سخت سازد، مرگ را آسان كند شعله را دل سرد سازد، خاك را دامن…
هر شب بكشم از دل ناشاد خدايا
هر شب بكشم از دل ناشاد خدايا فرياد خدايا تا رخنه كنم در دل صياد خدايا فرياد خدايا مرغى كه بجز كنج قفس خانه ندارد…
نشر الامراض
نشر الامراض آب حمام و تيغ سلمانى بود اين هر دو دشمن جانى آب حمام، خندق مردار تيغ دلاك، دشمن خونخوار آب حمام بس كه…
ملك خدا
ملك خدا تپيدند و حياتش نام كردند خزيدند و مماتش نام كردند گشودن رشته ى طول امل را خطوط سرحداتش نام كردند پيِ تقسيم…
لشكر مژگان
لشكر مژگان طره بكشاى برخ دسته ى سنبل گفته روز و شب را بهم انداز چپاول گفته ميشوم خاك رهت تا كه بگيرد گردم دامن…
گرگ استعمار
گرگ استعمار مرا شکست دلی کو بسان سنگدان بود برای آهن و فولاد همچو سوهان بود عرب اسیر من هر جا چو مرغ دست آموز…
فيض عام
فيض عام اى اسير زندگى راه عدم مفقود نيست گر دلى دارى بيا كاينجا زيان و سود نيست مرده هم زير زمين در انتظار محشر…
عيد مى آيد و تن جامه ى نو ميخواهد
عيد مى آيد و تن جامه ى نو ميخواهد معده خاليست دو سه لقمه پلَو ميخواهد دست از جيب تهى خرچ دبل ميطلبد…
شمع صبحدم
شمع صبحدم بعد از اين خواهم كه ترك دفتر و ديوان كنم خويشتن را از نگاهِ نيك و بد پنهان كنم گفتنى هايى كه محصول…
شاخه ى بى بار
شاخه ى بى بار قدت آورده قيامت به سرم به سرت، كز سر و جان بيخبرم به گمانم دهنت هيچ بود اين گمان هيچ بود…
سپيد و سياه
سپيد و سياه دو توسن دارد اين چرخ كهن توز يكى را شب بود نام و يكى روز يكى را از سياهى زنگ بر پاى…
رند است فروشنده اگر ديده گشايى
رند است فروشنده اگر ديده گشايى كور است خريدار، نفهمى كه چه گفتم استاد ضيا قاريزاده
دنيا
دنيا چرخ است يكى خيمه ى پرويزن دنيا اين ثابت و سياره بود روزن دنيا اين كره ى رخشان و فروزنده ى خورشيد طفليست نفس…
در شهر ما
در شهر ما در شهر ما ز اهل هنر هيچ كس نماند زان كاروان به غير صداى جرس نماند رفتند عالمان و اديبان از…
خواب پريشان
خواب پريشان ندارم به دل ديگر ارمان خدايا كه در پاى جانان دهم جان خدايا دل من كه جز درد بادا حرامش نجويد به جز…
خامهء شاعر
خامهء شاعر يكى ناى نا چيز پا در گلى قد افراشت بر دست صاحبدلى چو از بند خاك و گل آزاد شد به ناليدن نيك…
جادو و جنبل
جادو و جنبل عزم كردم كه دگر جادو و جنبل نكنم نه بُرم بينى خويش و سر خود كل نكنم توتكه و دودى نخواهم دگر…
پيام يار
پيام يار اى باد نو بهار اى روح بيقرار پيك و پيام يار اى عاشق رميدهء كو ها و دشت ها اى كاروان آبله پا…
بهين زندگى جز چهل سال نيست
بهين زندگى جز چهل سال نيست رسد چونكه پنجاه پر وبال نيست چو شد شصت اندر تن آمد شكست چو هفتاد شد آلت افتاد…
بخت و طالع
بخت و طالع چو ساحل تا به كى عزلت گزينى چو خاك مرده تاوان زمينى اگر خواهى از اين امواج رستن تو خود موجى شو…
اى مردم
اى مردم اى مردم آزادهء كهسار بخيزيد دشمن به كمين آمده يكبار بخيزيد از خواب گران بر زده دامن بدر آئيد چون تيغ قضا بر…
آمدم پشت درت ليك صدا نا كرده
آمدم پشت درت ليك صدا نا كرده رفتم از كوى تو بامان خدا نا كرده زين قيامت كده رفتيم و بحسرت رفتيم قامت سرو تو…
آداب بيان
آداب بيان يكى از سلاطين مشرق زمين كه بودش جهانى به زير نگين شبى ديد در خواب كش بر دهان ز دندان يكى هم نمانده…
يك روز ابوالكلام آزاد
يك روز ابوالكلام آزاد ميكرد ز شرقيان چنين ياد كاين قوم خداپرست و حق جوى كاورده ز هر طرف به حق روى در…
هديه ى عاشق
هديه ى عاشق به دو چشم تو كه كيفيت صهبا دارد به دو لعل تو كه اعجاز مسيحا دارد به دو رخساره ى زيباى تو…
ناله ى شام
ناله ى شام گاه گاهى كه ز شيرين دهنان ياد كنم گريه بر تلخيِ جانكندنِ فرهاد كنم هر كجا بر دهنِ غنچه زند باد صبا…
مگو اينكه مردم ثنا خوان من نيست
مگو اينكه مردم ثنا خوان من نيست بمردم بگو اين سخن زان من نيست لبت را بگو كم سخن گويد از عشق من سخن خيزد…
لباس لاله
لباس لاله نه به دل سكون و راحت نه به دل قرار دارم نه شگفتگى به خاطر نه به خنده كار دارم چه بلا غم…
گردن اين راكت اندازان خدا خواهد شكست
گردن اين راكت اندازان خدا خواهد شكست دشمنان خلق را دست دعا خواهد شكست در مظالم بسكه غرق فكر تاريك خودند ”عاقبت در چنگ…
فرياد
فرياد فرياد كه آهم به تو تأثير ندارد راهي به دلت ناله ى شبگير ندارد قوتى نتوان يافت به جز خون دل از دهر…
عيد رمضان
عيد رمضان طفلی به پدر گفت که عید رمضانست روز طرب و عشرت و عیش همگانست دل هاهمه جوشیده و لبها همه خندان تن ها…
شگوفه
شگوفه آمد بهار و سر زد در بوستان شگوفه بر فرق شاخساران، كرد آشيان شگوفه از موسم بهاران ما را بشارت آورد دست تسلط افراشت،…
شادم كه حيات وقف هجرانم بود
شادم كه حيات وقف هجرانم بود تا مرگ غم و درد تو مهمانم بود خاريكه كنون ز خاك من ميرويد اين خار همانست كه در…
ستم پيشه
ستم پيشه چه خوش گفت دوشم يكى از مهان كه بيخ ستم كنده به از جهان ستم مايه ى درد و رنج و بلاست به…
رموز خلقت
رموز خلقت منزل كاروان چه داند كس از دل ساربان چه داند كس گاه پير و گهى جوان گردد به مزاج جهان چه داند كس…
دلدار به بالین من آمد سحر عید
دلدار به بالین من آمد سحر عید آورد بصد ناز و نزاكت خبر عید بر خاستم و بوسه زدم بر سر و رويش صد شکرکه…
در شهر ما
در شهر ما در شهر ما ز اهل هنر هيچكس نماند زان كاروان بغير صداى جرس نماند رفتند عالمان و اديبان از اين ديار يك…
خلعت هستى
خلعت هستى دوزخ شررى از جگر سوخته ى ماست خورشيد گلى ز آتش افروخته ى ماست خوابي است وصال تو كه آيد به شب هجر…
حيف
حيف سرد شد باد مهرگانى حيف زرد شد شاخ ارغوانى حيف زلف سنبل به پيچ و تاب افتاد در كف صرصر خزانى حيف پاره شد…
توبه نامه چرسى
توبه نامه چرسى اى شيرهء جان دردمندان اى روح و روان مستمندان اى گرم كن محافل ما اى رهزن ديده و دل ما اى هوش…
پيام آزادگان
پيام آزادگان ببر اى صبا پيك گيتى خرام به يونونشينان ز ما اين پيام به آن سازمانى كه صبح و مسا به حق و عدالت…
ﺑﻬﺎﺭﻡ ﺭﻓﺖ ﺧﺰاﻧﻢ ﺭﻓﺖ
ﺑﻬﺎﺭﻡ ﺭﻓﺖ ﺧﺰاﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺷﻜﻮﻩ ﺟﺎﻭﺩاﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺳﻴﻞ اﺷﻚ ﺯﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻥ ﺯﺟﮕﺮﻓﺮاﻭاﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﺨﺪاﻛﻪ ﺩﻟﻮﺟﺎﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﻛﺒﻮﺗﺮﻣﺎﺯﺳﺮﺑﺎﻣﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﺮاﻳﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﺯاﺭﻛﺮﺩﻡ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ…
بامداد بهار
بامداد بهار هنگام بامداد كه چشم ستارگان يك يك بروى قبه ى نيلى بخواب شد رخساره ى سپهر ز خونابه ى شفق سرخ و خصاب…
ای کوه بلند آسمائی
ای کوه بلند آسمائی ای شسته به جوى شير دامان تو شاهد نيك و زشت مايى در پیچ وشکنج روزگاران اى كرده چو چرخ تكيه…