چون برون جست مرز از سوراخ

چون برون جست مرز از سوراخ شد سموره بنزد او گستاخ

ادامه مطلب

سنگ بی نمج و آب بی زایش

سنگ بی نمج و آب بی زایش همچو نادان بود بآرایش

ادامه مطلب

مرورا گشت گردن و سر و پشت

مرورا گشت گردن و سر و پشت سر بسر کوفته بکاج و بمشت

ادامه مطلب

او مرآن را در آن یله کرده است

او مرآن را در آن یله کرده است مهر او را ز دل خله کرده است

ادامه مطلب

چون مراغه کند کسی بر خاک

چون مراغه کند کسی بر خاک چون برد خاک او چه دارد باک

ادامه مطلب

شاه غزنین چو نزد او بگذشت

شاه غزنین چو نزد او بگذشت چون دویزه بگردش اندر گشت

ادامه مطلب

مرد ملاح تیز اندک رو

مرد ملاح تیز اندک رو راند بر باد کشتی اندر ژو

ادامه مطلب

از غم تو بدل گریغش نیست

از غم تو بدل گریغش نیست هر چه دارد ز تو دریغش نیست

ادامه مطلب

چون بیامد بوعده بر سامند

چون بیامد بوعده بر سامند آن کنیزک سبک زبام بلند برسن سوی او فرود آمد گفتی از جنبشش درود آمد جان سامند را بلوس گرفت…

ادامه مطلب

شد مژه گرد چشم او ز آتش

شد مژه گرد چشم او ز آتش نیش [و] دندان کژدم و کربش

ادامه مطلب

منظر او بلند چون خوازه

منظر او بلند چون خوازه هر یکی زو بزینت تازه

ادامه مطلب

بارگی خواست شاد بهر شکار

بارگی خواست شاد بهر شکار بر نشست و بشد بدیدن شار

ادامه مطلب

دل پهلو پسر بساز آورد

دل پهلو پسر بساز آورد ساز مهرش همه فراز آورد

ادامه مطلب

صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت

صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت تار چون گور و تنگ چون دل زفت

ادامه مطلب

مهر ایشان بود فیا وارم

مهر ایشان بود فیا وارم غمتان من بهر دو بگسارم

ادامه مطلب