آن که بی شیرازه دارد کهنه اوراق مرا

آن که بی شیرازه دارد کهنه اوراق مرا بارها شیرازه دیوان محشر کرده است

ادامه مطلب

چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟

چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟ نظر به پرتو خورشید نیست سنگ ترا

ادامه مطلب

شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است

شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است علاج دردسرم حسن صندلی رنگ است

ادامه مطلب

مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد

مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد پر برآورد (و) کنون شوق پریدن دارد

ادامه مطلب

به فریاد کس از خواب صبوحی برنمی خیزد

به فریاد کس از خواب صبوحی برنمی خیزد مگر بر دست و پای آن پریرو آفتاب افتد

ادامه مطلب

خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید

خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید منصب میرابی سرچشمه آیینه را

ادامه مطلب

شد سیه روز من از چشم کبود او، که هست

شد سیه روز من از چشم کبود او، که هست شعله نیلوفری از شعله ها جانسوزتر

ادامه مطلب

لنگر نکرده ایم چو گوهر درین محیط

لنگر نکرده ایم چو گوهر درین محیط از بوستان دهر چو شبنم گذشته ایم

ادامه مطلب

تا شرم داشت منصب آیینه داریت

تا شرم داشت منصب آیینه داریت گرداندن لباس تو تغییر رنگ بود

ادامه مطلب

دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم

دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم گرد خجلت ز جبین پاک کند آینه را

ادامه مطلب

سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر

سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر مکافات عمل را در لباس سرمه دید آخر

ادامه مطلب

موجی است که تاج از سر فغفور رباید

موجی است که تاج از سر فغفور رباید چینی که در ابروی تو ای تلخ جبین است

ادامه مطلب

با بد و نیک جهان در دشمنی یکرو مکن

با بد و نیک جهان در دشمنی یکرو مکن تیغ چون خورشید تابان بر همه عالم مکش

ادامه مطلب

چنان که باده کند پشت دار صهبا را

چنان که باده کند پشت دار صهبا را ز خط پشت لب افزود نشائه لب او

ادامه مطلب

شود سعادت دولت نصیب اهل قلم

شود سعادت دولت نصیب اهل قلم هما ز کوچه این استخوان بدر نرود

ادامه مطلب

مکن به حرف طمع تیره زندگانی خویش

مکن به حرف طمع تیره زندگانی خویش که روز هم شب تارست بر گدای چراغ

ادامه مطلب

به گرد دامن منزل کجا رسی صائب؟

به گرد دامن منزل کجا رسی صائب؟ چنین که عزم ترا پای سعی در بندست

ادامه مطلب

در پرده نمود از عرق شرم تلافی

در پرده نمود از عرق شرم تلافی در ظاهر اگر روی تو آتش به جهان زد

ادامه مطلب

سهل باشد بند کردن ناخنی در بیستون

سهل باشد بند کردن ناخنی در بیستون پیش برق تیشه من کوه میدان می دهد

ادامه مطلب

می تواند چنگ در فتراک زد خورشید را

می تواند چنگ در فتراک زد خورشید را از تعلق هر که چون شبنم سبکبار آمده

ادامه مطلب

به فریب کسی ز راه مرو

به فریب کسی ز راه مرو یوسف من، اگر برادر توست

ادامه مطلب

در آن گلشن که آید در سخن لعل گهربارش

در آن گلشن که آید در سخن لعل گهربارش ز شبنم آب حسرت غنچه ها را در دهان گردد

ادامه مطلب

عکس رخ تو آینه را چون نگار بست

عکس رخ تو آینه را چون نگار بست بر گرد شهر حسن ز آهن حصار بست

ادامه مطلب

گرچه دست سرو کوتاه است از دامان گل

گرچه دست سرو کوتاه است از دامان گل سرو بالایی که ما داریم سر تا پا گل است

ادامه مطلب

بهای بوسه اش سر می دهم چون زر نمی گیرد

بهای بوسه اش سر می دهم چون زر نمی گیرد خیالی کرده ام با خویش اما سر نمی گیرد

ادامه مطلب

درین بستانسرا خود را چنان صائب سبک کردم

درین بستانسرا خود را چنان صائب سبک کردم که رنگ چهره گل را گران پرواز می بینم

ادامه مطلب

عیش در زیر فلک با خاکساران مشکل است

عیش در زیر فلک با خاکساران مشکل است شهد نتوان در میان خانه زنبور ریخت

ادامه مطلب

نفس در سینه باد خزان می سوخت نومیدی

نفس در سینه باد خزان می سوخت نومیدی چراغ گل اگر می بود در زیر پر بلبل

ادامه مطلب

از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند

از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند آنقدر مرغ نگه پر زد که از پرواز ماند

ادامه مطلب

تخم نیکی را زمین پاک، اکسیر بقاست

تخم نیکی را زمین پاک، اکسیر بقاست قطره آبی که نوشد تیغ، جوهر می شود

ادامه مطلب

در خوش قماشی از بر رو دست برده ام

در خوش قماشی از بر رو دست برده ام باریک شو مشاهده کن تار و پود را

ادامه مطلب

شیرینی نشاط، جهان را گرفته است

شیرینی نشاط، جهان را گرفته است صبح از هوای تر شکر آب دیده است

ادامه مطلب

نفس شمرده زن ای بلبل نوا پرداز

نفس شمرده زن ای بلبل نوا پرداز که رنگ گل به نسیم بهار برخیزد

ادامه مطلب

افتادگی گزین که دهد فیض بیشتر

افتادگی گزین که دهد فیض بیشتر پهلوی خویش هر که نهد چون سبو به خاک

ادامه مطلب

تشنه معنی تازه است مرا ساغر گوش

تشنه معنی تازه است مرا ساغر گوش نتوان کرد مرا خواب به افسانه خط

ادامه مطلب

دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید

دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید خطی چنان لطیف به ماهی توان کشید

ادامه مطلب

صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند

صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند جا در بیاض گردن خوبان روزگار

ادامه مطلب

نکند هیچ یتیم به عسس ساخته ای

نکند هیچ یتیم به عسس ساخته ای می کند آنچه در گوش تو در سایه زلف

ادامه مطلب

از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال

از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال سینه تنگ مرا دامان محشر کرده است

ادامه مطلب

تلاش بیهده ای می کند سر خورشید

تلاش بیهده ای می کند سر خورشید ستاده (فتاده؟) است بلند، آستان حضرت دوست

ادامه مطلب

روز محشر سرخ رویی از خدا دارم امید

روز محشر سرخ رویی از خدا دارم امید نامه اعمال من صائب به مهر کربلاست

ادامه مطلب

فتاده است مرا کار با خودآرایی

فتاده است مرا کار با خودآرایی کز آب آینه از چشم کرد خواب برون

ادامه مطلب

نیست سودی که زیانش نبود در دنبال

نیست سودی که زیانش نبود در دنبال بار می بندم ازان شهر که بازاری نیست

ادامه مطلب

افزود شوق بوسه مرا از لبان تو

افزود شوق بوسه مرا از لبان تو صفرای من زیاده شد از ناردان تو

ادامه مطلب

جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند

جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند چون شمع، دل خنک به نسیم سحر کنند

ادامه مطلب

ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش

ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش کمان پرزور چون افتد خدنگ او رسا باشد

ادامه مطلب

فزود تیرگی خاطر از ایاغ مرا

فزود تیرگی خاطر از ایاغ مرا بنفشه گل کند از لاله چراغ مرا

ادامه مطلب

نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را

نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را جامه گلرنگ بر اندام او زیبنده است

ادامه مطلب

اگر این رنگ دارد خنده های شرم بیزارش

اگر این رنگ دارد خنده های شرم بیزارش گل این باغ خواهد بر دماغ باغبان خوردن

ادامه مطلب

چاک در پیرهن یوسف عقل افکندن

چاک در پیرهن یوسف عقل افکندن چشمه کاری است که در دست زلیخای دل است

ادامه مطلب