دیشب زسوز سینه گرفتم قلم بدســت
تا شرح حال خویش نویسم برای تو
گفتا قلم چه خواهی ازین جان ناتوان
کی باشدم توان که نویسم غمائی تو
ورزیده ئی تو عشق به مهروی سنگدل
کز او نمانده جزء غم فرقت برای تو
آن سنگِ خاره دل که نداند رۀ وفا
بیهوده میطپد دل چون مومئیای تو
گر آهی بر کشی که نویسم غم ترا
میسوزم از حرارت درد و نوائی تو
«واهِب» نیم چو تو به وفا داری مقتدر
صبر است نمائی قدرت بی انتهائی تو
صالحه وهاب واصل
04- 02- 1999 بریدا– هالند
صبــــر
اطلاعیه برای شاعران و نویسندگان
پایگاه اینترنتی شعرستان از همکاری همه شاعران و نویسندگان آماتور و حرفه ای از سراسر جهان استقبال میکند و مشارکت فعال آنها را خیر مقدم میگوید. شما میتوانید اشعار، مطالب معلوماتی و مقالات خویش را از طریق ایمیل و یا فرم تماس ارسال نماید. مطالب ارسالی در اولین فرصت مناسب منتشر خواهند شد