آه! ماهی ز وفا رخنه به دریا زد و رفت
عشق در شام غزل یکسره نجوا زد و رفت
لشکر باد خطیری که ز مشرق بوزید
ریشه در بیشهی اندیشه ی دنیا زد و رفت
شام آیینه ی من در صف مژگان بشکست
آسمان بار امانت به دل ما زد و رفت
ابر های سیهی اشک غمش را بارید
ساقه ی تازه نفس بر دل صحرا زد و رفت
چقدر زجر کشیدم که شدم محرم راز
زوزه باد، نسیم شب یلدا زد و رفت
صفیه میلاد