———-
سپیدهدم شد و آهسته آفتاب دمید
کنار پنجره لبریز از غزل گردید
ز هر کرانه تجلّی جمال میپاشید
به ذوق شاعر شوریده،
حال میپاشید
سپهر عاطفه آبیترین ترنّم بود
و با نشیدهترین روشنی قدم میزد
و با نگاه پُر از آفتاب، دل میکاشت
غزل غزل غزلِ همدلی درو میکرد
و در سپیدهدم آهنگ زندگی میساخت
و مینواخت به آیین عاشقی مستی
و میسرود پیاپی:
سلام،
صبح بخیر!
و دست رهگذر عشق هم تکان میخورد
و باچکامهی شوقش سرشک میافشاند.
در آن دقیقهی سرشار از سرود و سرور،
غزال زخمی شهرش نگاه کرد و رمید
و آفتاب شد آیینهدار بیتابی
فتاد نیلبک و شد تکیدهلب شاعر.
عبدالغفور آرزو
هانوفر
۲۵/ ۳/ ۱۴۰۲ خورشیدی
۱۵ جون ۲۰۲۳ م