————-
با وزش نسیم سحرگاهی
میگشایم چشمان منتظرم را
و خیره میشوم بر ابرهای شتابان؛
و با درهم آمیزی ابرهای سیاه و سفید و خاکستری،
حس میکنم همهمهی باران را
و میبینم زیباترین تبسم را در زیر چتر
ترواژههای اشکم ترانه میشود
و مرور میکنم روایت تنهایی را
و میمویم در خاموشی؛
و میترکد بغضم با هیاهوی تندر ؛
و تنوره میکشد آهم؛
و تکّهای از ابر میشوم؛
تا پرندهای تشنه نماند؛
و جوانهای جوانمرگ نشود
و لبخندی،
تکیده!
——
میگشایم چشمان منتظرم را،
و میبینم زیباترین تبسم را در زیر چتر.
عبدالغفور آرزو
هانوفر
۲۵/ ۴/ ۱۴۰۲ خورشیدی
۱۶ جولای ۲۰۲۳م