طعم خورشید و عطر باران داشت
بوسه هایی که بر لبم می کاشت
چشمهایش روایت شب بود
باغ صد گل و غنچه لب بود
می شد از بوسه های او انگار
کودک جان خسته ام بیدار
سر عشق است و راز شیدایی
چشم آن آفتاب زیبایی
باورم کن ، اگر چه هیچ هستم
هیچم اما ز هیچ بگذشتم
احمد پروین