بسویت می کشد دل هر زمانم

بسویت می کشد دل هر زمانم
ز جان من چه خواهد دل ندانم
بدان شادم که از دست غم تو
نباشد در جهان یکدم امانم
دلم بردی و رفتی و نگفتی
که من بی جان و دل کی زنده مانم
ز جور عشق او صبر و خرد را
مدارای دل طمع دیگر ز جانم
چو دیدم پرتو خورشید رویش
بسان ذره شیدای جهانم
برو ناصح مده پندم ز عشقش
نگر من عاشق و رسوا چه سانم
اسیری وصف حسن نوربخشش
چگویم چونکه ناید در بیانم
اسیری لاهیجی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *