جامه بیگانگی پوشید یار آشنا

جامه بیگانگی پوشید یار آشنا
تا تواند عشق ورزیدن بهر شاه و گدا
گاه پوشد کسوت لیلی گهی مجنون شود
گاه معشوق و گهی عاشق نماید خویش را
گفت صوفی عاشق و معشوق جز یک ذات نیست
عارفش گفتا صواب و جاهلش گفتا خطا
یک حقیقت بر مراتب طالب و مطلوب شد
گر تو دانایی یکی دان راه و رهرو، رهنما
سرخود با خود بگوید خود کند افشای آن
تا نهد تهمت بخلق و فاش گردد ماجرا
گشته ظاهر بر ظهور خاص در هر مظهری
از پی اظهار ناز و شیوه بی منتها
با اسیری رو نمودی از پس هر ذره باز
تا نبیند هر نظر در جلوه دیگر ترا
اسیری لاهیجی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *