چو وقت گریه کردن رو نهم بر سوی دیوارش

چو وقت گریه کردن رو نهم بر سوی دیوارش
شوم بهوش و باز آیم بهوش از بوی دیوارش
چون مراغ بسملم گر افکند از کوی خود بیرون
طپم در خاک و خون چندان که افتم سوی دیوارش
چون افتاده بیمارم که همچون صورت بیجان
نشستن نیستم قوت مگر پهلوی دیوارش
نوشتم بر در و دیوار محنت خانه غم چندان
که از مشق جنون من سیه شد روی دیوارش
چو نگذارد که رو درروی دیوارش نهم اهلی
دهم تسکین دل باری به گفتگوی دیوارش
اهلی شیرازی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *