یکبار نگه کن که اسیران تو چونند
عشاق ترا در خط فرمان نکشد عقل
کاینطایفه از دایره عقل برونند
چون سلسله عشق سراسر همه قیدست
آزاده دل آن قوم که در قید جنونند
بر خاک شهیدان گذر ای سرو بعزت
کز خاک رهت کمتر و از عرش فزونند
ثابت قدمانرا منگر در ره خود سهل
کاین طایفه در خیمه افلاک ستونند
ای من سگ آن قوم که از آهوی چشمت
چون نافه دهان دوخته باداغ جنونند
بی صبری اهلی نبود عیب ز شوقت
مستان محبت همه بی صبر و سکونند
اهلی شیرازی