من از محرومی خود یا زرشک محرمان سوزم

من از محرومی خود یا زرشک محرمان سوزم
ز غمهای تو میرم یا ز طعن بی غمان سوزم
ز بس داغ دل خود و سوز درون همنشینانم
نسوزم بهر خود چندانکه بهر همدمان سوزم
زکات حسنت ای یوسف نگاهی سوی من میکن
مهل کز حسرت وصل تو چون بیدر همان سوزم
چرا حور و پری خود را مقابل با تو میسازند
چه نا انصافیست این، وه کزین نامحرمان سوزم
ز مغز استخوان اهلی چو شمعم مرهم داغ است
وزین مرهم بداغ حسرت بیمرهمان سوزم
اهلی شیرازی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *