که هر که پیش تودم زد زحسن کرده غلط
خط عذار تو داردخواص مهر گیاه
فزوده عشق ولی بررخت دمیده چوخط
به هر زمین که نشینم ز گریه دور از تو
به هر کنار روان گردد ازکنارم شط
چه حاجتش به می کوثر است وحور بهشت
ز دست دلبر بت روکس ار بگیرد بط
شنیده ام درمیخانه بسته گشته زنو
هنوز زاهد خود بین مگر نگشته سقط
چونی ز دردکشد بندبند من افغان
دمی که هجر تو را شرح می دهد بربط
ز آب وآتش چشم وجگر بلند اقبال
گهی بود چوسمندر گهی شود چون نط
بلند اقبال