کو طالع و بخت آنکه باشم
در حضرت کربلا ز زوار
چینم گل بوسه بالب شوق
گاهی از درگهی ز دیوار
مالم بر خاک آستانش
هر دم روی نیاز صد بار
آنکه به زبان عجز و زاری
گویم رفیق ره که هشدار
چون در رسدم اجل بناگاه
این است وصیتم که زنهار
گرد رخ من ز خاک آنکوست
ناشسته مرا به خاک بسپار
جویای تبریزی