ز میرزا ابوالخیر والا نژاد
گلی در ریاض نجابت شکافت
به هر سوسو نسیمی کز آن گل وزید
غبار کدورت ز دلها برفت
چو خورشید نور جمالش بدید
رخ خویش در پردهٔ شب نهفت
لب غنچه و گوش گل در چمن
به این مژده دارند گفت و شنفت
دلم بهر تاریخ میلاد او
در معنی از منقب فکر سفت
سراپا زبان غنچه سان شد نخست
پس آنگه «گل باغ امید» گفت
جویای تبریزی