که از شوخی به جای گل به اخگر میکند بازی
ز غیرت فوج فوج رنگ در پرواز اندازم
اگر دانم که گاهی با کبوتر میکند بازی
ز بیم غیر اشکم در دل صد پاره میغلتد
چو آن طفلی که با اوراق ابتر میکند بازی
چه دلها خون کند چشمش ز هر مژگان به هم سودن
حریفان ترک بدمستی به خنجر میکند بازی
جویای تبریزی