افکند یاقوت را دستم چو اخگر بر زمین
در هوای عل میگونش شراب رنگ گل
ترسم از موج تپش ریزد ز ساغر بر زمین
می رسد افتادگان را فیض عالی همتان
پرتو افکن گشته دایم مهر انور بر زمین
تا قیامت برنخیزد همچو نقش پا ز جای
چون به روز عجز ما افتد ستمگر بر زمین
می رسد در یک نفس جویا! به معراج قبول
هر که بگذارد براه بندگی سر بر زمین
جویای تبریزی