مهر را آن حسن سرکش گرم بیتابی کند

مهر را آن حسن سرکش گرم بیتابی کند

خون به دل یاقوت را آن لعل عنابی کند

آنقدر بر خویش می پیچم به یاد طره ای

کز دلم تا دیده صد جا اشک گردابی کند

تا بگیرد ارتفاع کوکب حسن ترا

مهر پیر چرخ را در کف سطرلابی کند

چشم آن دارم ز درد او که مانند حباب

خانهٔ تن را زجوش گریه سیلابی کند

بی تو شبها پای تا سر محشر پروانه ام

در تنم هر قطرهٔ خون بسکه بی تابی کند

تا نفس داریم جویا خاکساری می کنیم

غیر گو یک چند خانی بلکه نوابی کند

جویای تبریزی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *