وای بر ما که درین بزم سخن پردازیم
سفر اول شوق است به کویت ما را
صید ما زود توان کرد که نوپروازیم
کیست کز مطرب این بزم در آتش ننشست
ما همه سوخته ی شعله ی یک آوازیم
حیف باشد که ز بی مهری او شکوه کنیم
ما که معشوق پران همچو کبوتر بازیم
چشم خونابه فشان بی خبری نیست سلیم
راز پنهان مکن از ما که ز اهل رازیم
سلیم تهرانی