رنگ گلهای سخن را رنگ دیگر بستهایم
دیده را از رشک پوشیدیم، غیرت بین که غیر
با تو خلوت کرده و ما خانه را در بستهایم
مُهر خاموشی به لب داریم تا جان در تن است
ما طلسم شِکوه را بر نام محشر بستهایم
برنمیتابد حدیثی کز لب او کردهایم
آب بسیاری به جوی تنگ شکر بستهایم
ناله شرح شعلهٔ شوقم کند با او سلیم
نامهٔ پروانه بر بال سمندر بستهایم
سلیم تهرانی