مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم

مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم
پی رضای تو رفتم گناهکار شدم
به اختیار غلامیّ حضرتت کردم
که بر ولایت دل صاحب اختیار شدم
ز بیم جرم پراکنده حال بودم لیک
چو فیض لطف تو دیدم امیدوار شدم
به بازی سر زلفت دل پریشانم
قرار بست و من از غصه بیقرار شدم
گذار تا ز هوای تو دم زنم نفسی
که از تصوّر خاک درت غبار شدم
مرا به عهد جوانان ز عشق حاصل کار
همین بس است خیالی که پیر کار شدم
خیالی بخارایی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *