ای درد چه خواهی تو ازین حالِ پریشم
در دامنِ طوفان به تقلا شده ام، باز
افتاده تکه پارهٔ کشتیست به پیشم
نی باد موافق نه مرتب رخِ اقبال
از بامِ تباهیست فتاده کم و بیشم
من رهرو سنگلاخ و کتل ها، چه کنم، های-
– تیمار گرِ دلهایِ شکستیده همیشم!
ای دل شده شیرین! به دل کوه چو فرهاد-
– می کوبم و فریاد کشد کوه ز تیشم
وین غربتِ موهوم که در من شده بیدار
چل سال زده پهلویِ امید به نیشم
محمد اسحق فایز
۱۵ سرطان ۱۴۰۰
کابل