قفس آخر قفس باشد،گر از زر هست و پهناور

قفس آخر قفس باشد،گر از زر هست و پهناور
نیاسایی در آن گاهی! -تبر بردار و بشکن در!

اگر راهی به آزادی، نداری عاقبت روزی
درین زندانِ زرین، بشکند بالت، بریزد پر!

رهِ آزاده گی، خواهد ستادن در رهِ مردم
درین ره تا رسی منزل، ز کوه و کوتلش بگذر!

بپا برخیز و کاری کن که یاران نیز برخیزند
اگر خواهی که فردا ها، نباشد تیره و ابتر!

بیا بفگن ز پا زنجیر، به راهِ نو بکن تدبیر
درین ره شانه کن از نو، تفنگِ مانده را از سر!

شب اینجاپای می کوبد، که ماند با سیاهی ها
صدا کن تا که همراهان، به جانِ شب زنند آذر!

وگرنه میشود فردا و فردا هایِ مان تاریک
نمی ماند در آن بشکوه، نمی ماند در آنها فر!

محمد اسحق فایز

۱۸ سرطان ۱۴۰۰
کابل

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *